BASHIR
اعتقادی،سیاسی
 
 

امام على عليه‏السلام فرمودند:
مَنْ تَرَكَ لِلّهِ سُبْحانَهُ شَيئا عَوَّضَهُ اللّه‏ خَيْرا مِمّا تَرَكَ؛
هر كس به خاطر خداى سبحان از چيزى بگذرد، خداوند بهتر از آن را به او عوض خواهد داد.
غرالحکم، ح 8909.

 

امام على عليه‏السلام فرمودند:
اَلذِّكْرُ يونِسُ اللُّبَّ وَيُنيرُ الْقَلْبَ وَيَسْتَنْزِلُ الرَّحْمَةَ؛
ياد خدا عقل را آرامش مى‏دهد، دل را روشن مى‏كند و رحمت او را فرود مى‏آورد.
غرالحکم، ح 1858.

 

امام على عليه‏السلام فرمودند:
اَللَّئيمُ لا يُرْجى خَيْرُهُ وَ لا يُسْلَمُ مِنْ شَرِّهِ وَ لا يُؤْمَنُ مِنْ غَوائِلِهِ؛
افراد پَست به خيرشان اميد و از شرشان امان و از به هلاكت انداختن شان ايمنى نيست.
غرالحکم، ح 1930.

 

امام على عليه‏السلام فرمودند:
لَوْ اَنَّ السَّماواتِ وَالاَرْضَ كانَتا عَلى عَبْدٍ رَتْقا ثُمَّ اتَّقَى اللّه‏ لَجَعَلَ اللّه‏ لَهُمِنْها مَخْرَجا وَرَزَقَهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ؛
اگر آسمان‏ها و زمين، راه را بر بنده‏اى ببندند و او تقواى الهى پيشه كند، خداوند حتما راه گشايشى براى او فراهم خواهد كرد و از جايى كه گمان ندارد روزى‏اش خواهد داد.
غرالحکم، ح 7599.

 

امام على عليه‏السلام فرمودند:
اَلْعِلْمُ اَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ، اَلْجَهْلُ اَصْلُ كُلِّ شَرٍّ؛
دانايى، ريشه همه خوبى‏ها و نادانى ريشه همه بدى‏هاست.
غرالحکم، ح 818 و ح 819.

 

امام علی علیه السلام فرمودند:
جَمْعُ خَيْرِ الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ فى كِتْمانِ السِّرِّ وَ مُصادَقَةِ الاَخْيارِ، وَ جَمْعُالشَّرِّ فِى الاِذاعَةِ وَ مُؤاخاةِ الاَشْرارِ؛
همه خير دنيا و آخرت در رازدارى و هم‏نشينى با نيكان است و همه شر در افشاى اسرار و دوستى با اشرار است.
بحالانوار، ج 71، ص 174.

 

امام علی (علیه السلام) فرمودند:
خَيْرُ الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ فى خَصْلَتَيْنِ الْغِنى وَ التُّقى، وَ شَرُّ الدُّنْيا وَالآْخِرَةِ فى خَصْلَتَيْنِ الفَقْرِ وَ الْفُجورِ؛
خير دنيا و آخرت در دو خصلت است: بى‏نيازى و تقوا و شر دنيا و آخرت در دوخصلت است: نيازمندى و گناه.
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 20، ص 301.

 

امام على عليه‏السلام فرمودند:
اِذا كانَ فى رَجُلٍ خَلَّةٌ رائِقَةٌ فَانْتَظِروا اَخَواتِها؛

اگر در وجود كسى خصلتى پسنديده باشد، انتظار خصلت‏هاى پسنديده ديگرى رانيز در او داشته باشيد.
نهج البلاغه، حکمت 445.

 

امام على عليه‏السلام فرمودند:
عَوِّدْ نَفْسَكَ حُسْنَ النِّيَّةِ وَ جَميلَ الْمَقْصَدِ، تُدْرِكْ فى مَباغيكَ النَّجاحَ؛
خودت را به داشتن نيّت خوب و مقصد زيبا عادت ده، تا در خواسته‏هايت موفق شوى.
غرالحکم، ح 6236.

 

امام على عليه‏السلام :
اِذا حَسُنَ الْخُلْقُ لَطُفَ النُّطْقُ؛
با اخلاق نيكو، گفتار نرم مى‏شود.
غرالحکم، ح 4052.



امام على عليه‏السلام فرمودند:
مَنْ جَعَلَ الْحَمْدَ خِتامَ النِّعْمَةِ جَعَلَهُ اللّه‏ سُبْحانَهُ مِفْتاحَ الْمَزيدِ؛
هر كس شكر خدا را پايان نعمت قرار دهد، خداوند سبحان آن شكر را كليدافزايش نعمت‏ها قرار خواهد داد.
غرالحکم، ح 8898.

 

امام على عليه‏السلام فرمودند:
مَنْ تَوكَّلَ عَلَى اللّه‏ ذَلَّتْ لَهُ الصِّعابُ وَتَسَهَّلَتْ عَلَيْهِ الأَسْبابِ؛
هر كس به خدا توكل كند، دشوارى‏ها براى او آسان مى‏شود و اسباب برايش فراهم مى‏گردد.
غرالحکم، ح 9028.



امام على عليه‏السلام فرمودند:
رُبَما سَأَلْتَ الشَّىْ‏ءَ فَلا تُؤْتاهُ وَاُوتيتَ خَيْرا مِنْهُ عاجِلاً أَو آجِلاً أَوْصَرَفَ عَنْكَ لِما هُوَ خَيْرٌ لَكَ ، فَلَرُبَّ أمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ فيهِ هَلاكُ دينِكَ لَوْ اوتيتَهُ ، فَلْتَكُنْ مَسْأَلَتُكَ فيما يَبْقى لَكَ جَمالُهُ وَيُنْفى عَنْكَ وَبالُهُ؛


گاه چيزى را (از خدا) مى‏خواهى اما به تو داده نمى‏شود و دير يا زود بهتر از آن به تو داده مى‏شود، يا به خاطر آنچه خير و مصلحت تو در آن است از برآورده شدن خواسته‏ات دريغ مى‏شود، زيرا بسا خواسته‏اى كه اگر برآورده شود به نابودى و تباهى دين تو مى‏انجامد، پس، چيزى بخواه كه زيبايى و نيكيش برايت مى‏ماند و پيامد سوئى ندارد.
نهج البلاغه، از نامه 31.



به گزارش جهان به نقل از مشرق، از ماه‌هاي اخير به خصوص بعد از هشدار رئیس کل ستاد نیروهای مسلح مبني بر اينكه "ما طرح بستن تنگه هرمز را داریم، ولی اجرای آن مستلزم تدبیر و دستور فرمانده معظم کل قوا است"[1] و بعد از رزمايش پيامبر اعظم 7 كه توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامي انجام شد، رسانه‌هاي غربي و عربي همسو با آنها، مسئله حضور ناوگان نظامي در آمريكا را با حمله و تقابل با ايران پيوند داده و حضور نظامي آمريكا در منطقه را تنها در جهت مراقبت از تنگه هرمز و خليج فارس عنوان مي‌كنند؛ حال آنكه شرايط متشنج بعد از شروع موج بيداري اسلامي در منطقه حاكي از واقعيت ديگري است كه رسانه‌هاي غربي و عربي در عمليات فريب خود به دنبال سانسور و سرپوش گذاشتن بر روي آن هستند.

http://www.jahannews.com/images/docs/000234/n00234283-t.jpg

ناو آمريكا اينتر پرايز در خليج فارس

رسانه‌هاي غربي، همواره در راستاي پروژه ايران هراسي خود، حضور نظاميان آمريكا در منطقه را براي كنترل فعاليت ايران در خليج فارس معرفي مي‌كنند حال آنكه در شرايط كنوني و بعد از شروع موج جديد دومينوي بيداري اسلامي در بحرين، يمن و ... بعد از فروپاشي حكومت آل سعود، مسئله‌اي است كه براي حضور آمريكا در خاورميانه، گران تمام خواهد شد.

همزمان با شروع تنش و اختلاف ميان شاهزادگان سعودي بعد از مرگ دو وليعهد، خطر سقوط حكومت آل سعود و همچنين شروع موج جديدي از بيداري اسلامي در شهرهاي عربستان، ناوگان آمريكا نيز در منطقه در حال افزايش است.

وجود منابع عظيم نفتي در عربستان و نفوذ اين كشور در اتحاديه عرب و كشورهاي حاشيه خليج فارس در سطحي بوده است كه هم آمريكا و هم عربستان براي پيش برد راهبردهاي خود در منطقه به يكديگر نياز داشته و دارند، لكن در اين بين عربستان تبديل به مهره‌اي در شطرنج رقابت آمريكا با حركت‌هاي اسلام گرايانه در منطقه به خصوص جمهوري اسلامي ايران شده است.

عربستان در کشور عراق پس از سقوط صدام همیشه با گروه‌های سلفی و بعثی همراه داشته و در بسیاری از فعالیت‌ها از جمله طرح کودتا و ترور علیه نوری المالکی نخست وزیر این کشور با آمریکایی‌ها همراه بود[2]، حمايت از تشكيل گروه 14 مارس در لبنان[3]، حمايت مستقيم از سرنگوني بشار اسد با كمك مالي و تسليحاتي به مخالفين در سوريه[4]، حمايت از ديكتاتور يمن و مصر، وارد كردن نيروهاي نظامي براي كشتار مردم مسلمان در بحرين و در حمايت از آل خليفه[5] نمونه‌هايي از اقدامات عربستان در پازل آمريكا به عنوان شريك راهبردي با آمريكا در منطقه است.

http://www.jahannews.com/images/docs/files/000234/nf00234283-1.jpg

حال با توجه به تمام شواهد و سياست‌هاي اعلامي و اعمالي عربستان سعودي در منطقه، چندي است كه اخباري مبني بر گسترش اعتراضات به خصوص در مناطق شرقي اين كشور به گوش مي‌رسد.

بعد از خبر مرگ "سلطان بن عبدالعزيز" وليعهد اسبق عربستان و انتصاب مستقيم "نايف بن عبدالعزيز" به عنوان وليعهد سابق اين كشور از سوي ملك عبدالله و همچنين بعد از انتشار خبر مرگ نايف و انتصاب مستقيم "سلمان بن عبدالعزيز" بدون مراجعه به نظر هيئت بيعت به عنوان وليعهد جديد عربستان، دور جديد از اختلافات ميان شاهزادگان قدرت طلب عربستاني ايجاد شده است[6].

http://www.jahannews.com/images/docs/files/000234/nf00234283-2.jpg

به موازات اختلاف ميان شاهزادگان قدرت طلب سعودي و به دنبال شروع موج بيداري اسلامي از آفريقا به سمت خاورميانه، در طول يك سال گذشته مردم عربستان بويژه در منطقه قطيف قيام عليه سلطه طلبي آل‌ سعود را آغاز كردند. به رغم سركوب‌هاي گسترده صورت گرفته نه تنها اين اعتراض‌ها خاموش نشده بلكه هر روز ابعاد گسترده‌تري گرفته است بگونه‌اي كه دامنه آن به رياض نيز كشيده شد.[7]

از سوي ديگر، به نظر مي‌رسد ترور و دستگيري شيخ اانمر روحاني برجسته و شيعي عربستاني، كاتاليزور و ايجاد كننده موج جديدي از اعتراضات مردمي به خصوص در چهار شهر قطیف، عوامیه، هفوف و دمام را بوجود آورده است و مردم عربستان خواستار پايان يافتن حكومت پادشاهي آل سعود هستند.[8]

در كنار تمام اين حوادث، ورود 2100 نفر از تفنگداران آمريكايي در بندر جده توسط كشتي جنگي آيوجيما در ارديبهشت سال جاري كه از 21 سال قبل يعني از زمان جنگ سال 1991 خليج فارس، اين اولين باري است كه سعودي‌ها به اين تعداد از نيروهاي دريايي و هوايي آمريكا اجازه داده‌اند در پايگاه عربستان لنگر بياندازند ، وارد ساحل شوند و حضور نظامي آمريكا را در عربستان علني كنند.[9]

يك منبع خبري اگاه درباره حوادث اخير عربستان به گزارشگر مشرق گفت: ديدار "ديويد پترائوس" رئيس سازمان اطلاعاتي آمريكا با ملك عبدالله در هفته گذشته، به دنبال نگراني آمريكا از گسترش اعتراضات در شهرهاي مختلف عربستان بوده و دستگيري شيخ نمر نيز يكي از نتايج اين ديدار بوده است.

به موازات تمام اين حوادث، ورود ناو تداركاتي يو‌اس‌اس پونس آمريكا در 15 تير سال جاري به آبهاي خليج فارس و پيوستن به ناوگان پنجم آمريكا در بحرين در كنار ناوهاي هواپيمابر "يو‌اس‌اس انترپرايز"، "يو‌‌اس‌اس آيزنهاور" و "يو‌‌اس‌اس آبراهام لينکلن" اگر چه با تبليغات رسانه‌هاي خارجي براي موضوع جنگ با ايران و كنترل تنگه هرمز اعلام شد، لكن ورود همزمان اين ناو با تنش‌هاي آغاز شده در شبه جزيره عربستان اين واقعيت را بيش از پيش در ذهن تأييد مي‌كند كه آمريكا براي جلوگيري و كنترل بيداري اسلامي در منطقه به خصوص عربستان، نيروهاي خود را افزايش مي‌دهد، زيرا كنترل بحرين و يمن توسط آمريكا تنها به واسطه حضور عربستان ميسر مي‌شود و درگير شدن عربستان در اختلافات و بيداري اسلامي سبب شكست طرح آمريكا در يمن و بحرين خواهد شد.

http://www.jahannews.com/images/docs/files/000234/nf00234283-3.jpg

نقشه مركز اسنفورد درباره چگونگي ناوهاي آمريكايي در آب‌هاي جهان (دانلود)

از سوي ديگر، تلاش آمريكا براي جلوگيري از گسترش اعتراضات مردمي و موج بيداري اسلامي در عربستان در حالي صورت مي‌پذيرد كه بنابر انتشار اخبار رسانه‌ها، آمريكا به دنبال تجزيه عربستان به سه كشور مجزا است تا بتواند ذخاير نفتي و مناطق حساس عربستان را تحت كنترل خود قرار بدهد.[10]

با توجه به شواهد بسيار مبني بر قرار گرفتن حكومت آل سعود در سراشيبي فروپاشي، نظاميان آمريكايي خود را براي سركوب قيام مردمي در عربستان آماده مي‌كنند زيرا به دنبال سرنگوني حكومت فعلي عربستان، موج بيداري اسلامي در بحرين و يمن پيروز خواهد شدو در ديگر حكومت‌هاي ديكتاتوري وابسته به غرب شروع خواهد شد.


[1] - http://www.hamshahrionline.ir/news-177525.aspx

[2] - http://www.presstv.ir/detail/220191.html

[3] - http://www.thenational.ae/news/world/middle-east/march-14-coalition-wins-in-lebanon

[4] - http://www.guardian.co.uk/world/2012/jun/22/saudi-arabia-syria-rebel-army

[5] - http://www.counterpunch.org/2011/03/18/saudi-arabia-invades-bahrain/

[6] -http://cpfa.alalam.ir/news/340374

[7] - http://assafir.com/MulhakArticle.aspx?EditionId=2203&MulhakArticleId=518915&MulhakId=3962

[8] -http://www.reuters.com/article/2012/07/11/us-saudi-funeral-idUSBRE86A15420120711

[9] - http://topnews-nasserkandil.com/topnews/share.php?sms_id=17512&mod=1&locale=en

[10] - http://www.islamtimes.org/vdcgz79u.ak9qq4prra.html
 



فیلمبردار اصلی یازده سپتامبر از موارد مشکوکی که در زیر زمین یکی از ساختمان‌های تخریب شده مشاهده کرده است، پرده برمی‌دارد و اذعان می‌کند بخش‌های امنیتی این ساختمان‌ها از قبل تخلیه شده بودند.

به گزارش جهان به نقل از فارس، مستندات جدیدی که پس از واقغه 11 سپتامبر بر اساس تحقیقات مستقل و مستند صورت گرفت علی‌رغم آنکه از لحاظ زاویه دید و روشهای پژوهشی با یکدیگر تفاوت‌های زیادی داشتند، همگی در یک نقطه مشترک بوده‌اند: تبیین‌های رسمی ارائه‌شده از سوی دولت آمریکا درباره این واقعه، درست نبوده‌اند.

«کورت ساننفیلد»، فیلمبردار اصلی دولت آمریکا در حادثه 11 سپتامبر و مدیر بخش رسانه‌ای «سازمان مدیریت در شرایط اضطرار» آمریکا (که از سازمان‌های تابعه آژانس امنیت ملّی آمریکا است) به واسطه منصبش و همچنین فیلم‌های منتشرنشده‌ای که از این حادثه در اختیار دارد، یکی از مهمترین ردکنندگان گزارش‌های رسمی آمریکا در این خصوص بوده است.

«ساننفیلد» به خاطر تهدیدهای آمریکا به همراه خانواده‌اش پناهنده آرژانتین شده است و دو سال پیش (آگوست 2010 مصادف با شهریور 89) دولت آمریکا خواهان استرداد وی به آمریکا شد، اما آرژانتین با این درخواست موافقت نکرد.

در این گزارش که نگاهی دقیق‌تر به حادثه 11 سپتامبر در آمریکا است سعی کرده‌ایم مستندات و مستدلات مربوط به این واقعه را بار دیگر از زاویه‌های دید متفاوت ببینیم.

در بخش‌های اول و دوم این گزارش، بخش‌هایی از مصاحبه کورت‌ساننفیلد با پایگاه خبری «ولتایرنتورک» را مورد بررسی قرار دادیم. «ساننفیلد» در بخش اول از تلاش دولت آمریکا برای حذف او از جریانات 11 سپتامبر گفت و به تهدیداتی اشاره کرد که مقامات آمریکا پس از آگاه شدن از مدارکش متوجه او کرده بودند.

در قسمت دوم وی درباره آنچه از فروریختن ناگهانی ساختمان شماره 7 تجارت جهانی مشاهده کرده بود سخن گفت و اظهار کرد این ساختمان با بمب داخلی منفجر شده بود.

در این قسمت، موارد دیگری که وی شاهد آن بوده است را پی می‌گیریم.

http://www.jahannews.com/images/docs/000234/n00234280-b.jpg

ساننفیلد در حال فیلمبرداری از بقایا و آوارهای ساختمان اداره گمرک آمریکا (ساختمان شماره 6)

...ساننفیلد درباره یکی از موارد مشکوک دیگری که با آن مواجه شده است توضیح می‌دهد و می‌گوید هنگامی که برج شمالی فرو ریخت، ساختمان شماره 6 (ساختمان اداره گمرک آمریکا) نیز منفجر شد و به خاکستر تبدیل شد. بخش اعظمی از سطوح زیرزمینی این ساختمان نیز تخریب شد؛ ساننفیلد توضیح می‌دهد که هنگام فیلمبرداری از این ساختمان، در یکی از بخش‌های زیر زمینی آن با یک تأسیسات امنیتی مواجه شده که در دیوار خاکسترشده‌اش یک صفحه کلید امنیتی وجود داشته است.

http://www.jahannews.com/images/docs/000234/n00234280-t.jpg

ساننفلد به مناطق زیرزمینی ساختمان شماره 6 نزدیک می‌شود.

چنانکه ساننفیلد توضیح می‌دهد دیوار کاملا تخریب شده بوده و بنابراین آنها می‌توانستند با چراغ قوه‌هایشان به داخل این ساختمان امنیتی بروند. وی می‌گوید در این ساختمان بجز چند قفسه خالی، هیچ چیز دیگری غیر از گرد و خاک و غبار وجود نداشت. بنابراین سؤالی که فیلمبردار اصلی 11 سپتامبر می‌پرسد این است که این بخش امنیتی ساختمان چرا خالی بوده و عمل تخلیه آن چه زمانی انجام شده است.

ساننفیلد توضیح می‌دهد عمل تخلیه این بخش ساختمان نمی‌توانست بعد از فروریختن آن انجام شده باشد، چرا که برای تخلیه محتویات اطاقکی به ابعاد 15 متر در 15 متر، نیاز به کامیونی بزرگ بود و بعد از فروریختن ساختمان‌ها کل مسیرهای عبور و مرور در اطراف خیابان‌های ساختمان شماره 6 به طوری مسدود شده بودند که هیچ کامیونی نمی‌توانست از آن عبور کند؛ وی نتیجه می‌گیرد عمل تخلیه بایستی قبل از حمله انجام شده باشد.

http://www.jahannews.com/images/docs/files/000234/nf00234280-1.jpg

خرابه‌های ساختمان اداره گمرک آمریکا (شماره 6)؛ تخلیه این ساختمان نمی‌توانسته بعد از انفجار صورت گرفته باشد.

از جمله مستندات دیگری که وی به آن اشاره می‌کند اطمینان خاطر سازمان سیا از ایمن ماندن اسنادی بوده است که در یکی از اداره‌های مخفی‌اش در ساختمان شماره 7 داشته است.

وی می‌گوید بعد از یازده سپتامبر افشا شد که بزرگترین اداره پنهانی سازمان سیا در خارج از واشنگتن، داخل ساختمان شماره 7 پنهان بوده است؛ این ساختمان محل انجام عملیات جاسوسی توسط سازمان سیا از دیپلمات‌های سازمان ملل و انجام عملیات ضد تروریستی و ضد اطلاعاتی بوده است.

بعد از اینکه مشخص شد سازمان سیا در ساختمان شماره 7 تجارت جهانی تشکیلات مخفی داشته است یکی از سخنگویان این سازمان گفت تیم ویژه‌ای روانه محل انفجار شده است تا خرابه‌ها را پاکسازی کنند و اسناد مخفیانه و گزارش‌های اطلاعاتی را جمع‌آوری کنند؛ ساننفیلد می‌گوید وی در حالی این صحبت‌ها را مطرح می‌کرد که میلیون‌ها ورق کاغذ پخش خیابان‌ها بود. علی‌رغم این سخنگوی سازمان سیا در همان زمان گفت: «کاغذهای زیادی [از سازمان سیا] در آنجا نیست.

http://www.jahannews.com/images/docs/files/000234/nf00234280-2.jpg

ساننفیلد دریافت که اطاقک بزرگ زیر ساختمان 6 کاملا تخلیه شده بود. این اطلاعات با توجه به ماده منفجره‌ای که در ساختمان شماره 6 یافت شد، حائز اهمیت است. به نظر می‌رسید بخش زیر زمین ساختمان گمرک آمریکا با این ماده منفجره، تخریب شده بود تا شواهدی از تخلیه آن بر جای نماند.

اداره گمرک آمریکا نیز، چنانکه ساننفیلد می‌گوید، در این مورد تناقض‌گویی بزرگی داشته است؛ این اداره بعد از 11 سپتامبر اعلام می‌کند که گرمای ناشی از انفجار ساختمان 6 چنان بالا بوده است که تمام اسناد موجود در گاو صندوق اسناد این اداره آتش گرفته و به خاکستر تبدیل شده است.

علی‌رغم این، همین اداره چند ماه بعد اعلام می‌کند که توانسته است بعد از بازیابی معجزه‌آسای اسناد از داخل گاوصندوق، یک شبکه بزرگ قاچاق مواد مخدر و پولشویی را منهدم کند. اسنادی که این اداره در کمال تعجب توانسته بازیابی کند، نوارهای کاست تلفن‌های کنترل‌شده بوده که کاملا به گرما حساس هستند!

http://www.jahannews.com/images/docs/files/000234/nf00234280-3.jpg

نمایی از داخل ساختمان شماره 6

«ساننفیلد» تأکید می‌کند که یافته‌های محققان دیگری که با روش‌های علمی در مورد یازده سپتامبر تحقیق کرده‌اند نیز آنچه او شاهد آن بوده است را تأیید و تقویت می‌کنند. ضمن اینکه 41 نفر از مقامات قبلی و نیروهای اطلاعاتی آمریکا نیز تبیین‌های رسمی ارائه شده توسط آمریکا را رد کردند.

ساننفیلد که اکنون آمریکا را «تنها امپریالست سلطه‌جوی» دنیا می‌داند می‌گوید مردم در آرژانتین با حمایت‌های آشکار از او، مخالفتشان را با سیاست‌های سلطه‌گرانه و مداخله‌جویانه آمریکا اعلام می‌کنند.

وی در این باره می‌گوید: «دیکتاتوری نظامی سالهای پیش آرژانتین و اینکه این دیکتاتوری مورد حمایت سازمان سیا بود، هنوز در حافظه جمعی اکثر مردم اینجا زنده است.»

«آنها به خوبی شکنجه‌گاهها، زندان‌های مخفی، هزاران نفری که به خاطر ابراز عقایدشان ناپدید شدند و سایه افکندن هراس بر زندگی هر روزه‌شان به خاطر می‌آورند. اینها می‌دانند که آمریکا امروزه باز هم همان کارهای سابق را انجام خواهد داد و برای دستیابی به منافع سیاسی و اقتصادی خودش به کشوری دیگر حمله خواهد کرد و سپس رسانه‌ها را با بهانه‌های جعلی دستکاری خواهد کرد تا فتوحاتش را توجیه کند».

ساننفیلد در پایان این گزارش تأکید می‌کند قصد دارد نوارهای ویدئویی که در اختیار دارد را به دست کارشناسان امر بدهد تا آنها بتوانند به وی در افشای حقیقت 11 سپتامبر کمک کند.



صادق نژاد این حرف را که شنید بغض کرد و رفت گوشه سنگر ، زانو هایش را بغل گرفت و شروع کرد به گریه کردن. تو عالم خودش بود و ناله می کرد. من که شاهد این ماجرا بودم به عکاس گفتم:«سریع عکسش رو بگیر. این رفتنیه.

جام جم آنلاین نوشت: «محمدعلی حق بین» ، از رزمندگانِ لشکر قدس گیلان چنین روایت کرده است: قبل از عملیات نصر 4 ، محمود صادق نژاد ، با همان لهجه لنگرودی به فرمانده ی گردان کمیل ، شهید «محمد اصغری خواه» همشهری اش بود ، می گفت: «حاجی ! تو رو به امام اجازه بده بیام تو این عملیات».

فرمانده هم که می دانست او از کربلای 2 جراحت سنگینی در پا دارد می گفت: «نه ، امکان نداره. تو بمون محمود جون. خوب که شدی ، بعد.»

صادق نژاد این حرف را که شنید بغض کرد و رفت گوشه سنگر ، زانو هایش را بغل گرفت و شروع کرد به گریه کردن. تو عالم خودش بود و ناله می کرد. من که شاهد این ماجرا بودم به عکاس گفتم:«سریع عکسش رو بگیر. این رفتنیه. موندنی نیست».

درست 24 ساعت بعد ، ساعت 2 بعدازظهر، در عملیات نصر4، به تاریخ دوم اردیبهشت 1366 ، طی پاتک بعثی ها ، محمود صادق نژاد رفت.
صادق نژاد این حرف را که شنید بغض کرد و رفت گوشه سنگر ، زانو هایش را بغل گرفت و شروع کرد به گریه کردن. تو عالم خودش بود و ناله می کرد. من که شاهد این ماجرا بودم به عکاس گفتم:«سریع عکسش رو بگیر. این رفتنیه.

جام جم آنلاین نوشت: «محمدعلی حق بین» ، از رزمندگانِ لشکر قدس گیلان چنین روایت کرده است: قبل از عملیات نصر 4 ، محمود صادق نژاد ، با همان لهجه لنگرودی به فرمانده ی گردان کمیل ، شهید «محمد اصغری خواه» همشهری اش بود ، می گفت: «حاجی ! تو رو به امام اجازه بده بیام تو این عملیات».

فرمانده هم که می دانست او از کربلای 2 جراحت سنگینی در پا دارد می گفت: «نه ، امکان نداره. تو بمون محمود جون. خوب که شدی ، بعد.»

صادق نژاد این حرف را که شنید بغض کرد و رفت گوشه سنگر ، زانو هایش را بغل گرفت و شروع کرد به گریه کردن. تو عالم خودش بود و ناله می کرد. من که شاهد این ماجرا بودم به عکاس گفتم:«سریع عکسش رو بگیر. این رفتنیه. موندنی نیست».

درست 24 ساعت بعد ، ساعت 2 بعدازظهر، در عملیات نصر4، به تاریخ دوم اردیبهشت 1366 ، طی پاتک بعثی ها ، محمود صادق نژاد رفت.

 

 

گردآوری : پایگاه اینترنتی پرشین وی


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 تير 1391برچسب:دفاع مقدس+جهاد+شهادت+شهید+جبهه+جنگ, :: 17:51 :: توسط : عبدالمهدی

تبیان/ محمدجواد طبسى

موعود عدالت گستر، مهدى فاطمه(ع) مانند ديگران نياز به اصحاب و يارانى پاك و مخلص دارد كه به وسيله راهنماييهاى حكيمانه آن حضرت بتوانند در پيشبرد اهداف مقدسش گامهاى بزرگى بردارند. ياران امام مهدى(ع) دو دسته‏اند:

1 - ياران مهدى در زمان غيبت. ياران مهدى در زمان غيبت آن‏قدر فراوانند كه نه ما آن‏ها را مى‏شناسيم و نه از كار و وظايفشان باخبريم; اما به هر حال اخبار و احاديث اسلامى به نام فرد و يا گروه و طبقه خاصى به عنوان ياران مهدى در عصر غيبت اشاره كرده‏اند كه به شناسايى يكى از اين چهره‏هاى مقدس مى پردازيم.

2 - ياران مهدى در زمان حضور و قيام آن حضرت.

 

 

خضر

 

بسيارى از ما نام خضر را شنيده‏ايم; چهره‏اى كه سابقه چندين هزار ساله دارد، چهره‏اى كه با پيامبر خدا يعنى حضرت موسى سفر دريايى داشت، چهره‏اى كه از بهترين ياران ذوالقرنين بوده است. خداوند به او عمر طولانى داد تا بر طولانى بودن عمر امام زمان دليل و برهانى قوى باشد. او را نگه داشت تا انيس و مونس تنهايى امام زمان ما در زمان غيبت‏باشد.

 

نام و نسب

 

همانگونه كه تاريخ‏نويسان در نام حضرت خضر اختلاف دارند، در نسب او نيز اختلاف دارند. طريحى به نقل اين اقوال پرداخته مى‏نويسد: خضر صاحب موسى بفتح خاء و بكسر آن و سكون ضاد و فتح و يا كسر آن. وى فرزند ماعيد بن‏عيص بن‏اسحاق است. و برخى گفته‏اند: نامش ايليا فرزند ملكان بن‏قالع بن‏قالع بن‏ارفخشد بن‏سام بن‏نوح مى‏باشد. و در برخى شروح آمده كه نامش الياس بن‏ملكان بن‏ارفخشد بن‏سام بن‏نوح است. و گفته شده كه نامش ايليا بن‏عاميل بن‏شمالخين بن‏اريا بن‏علقما بن‏عيص بن‏اسحاق بن‏ابراهيم است. همچنين گفته‏اند نامش ارميا بن‏حلشا، و از اسباط هارون بوده است. (1) ولى اصح آن است كه اهل سير نقل كرده و آنچه كه از پيامبر رسيده كه نامش بليا بن‏ملكان عامر بن‏ارفخشد بن‏سام بن‏نوح مى‏باشد. (2) بنابراين نام اصلى وى خضر نبوده بلكه به خاطر صفاتى كه در او بوده است‏به خضر معروف شده است.

 

آيا خضر پيامبر بوده است؟

 

در اينكه آيا حضرت خضر پيامبرى از پيامبران و يا بنده‏اى از بندگان صالح خدا بوده بحث و گفتگو است. در بعضى اخبار آمده است كه خضر و ذوالقرنين پيامبر نبوده بلكه هر دو عالم بوند. چنانچه بريد بن‏معاويه از امام باقر و صادق نقل مى‏كند كه حضرت فرمود: صاحب موسى - خضر - و ذوالقرنين پيامبر نبودند بلكه عالم بودند. (3) اما بسيارى از علما به استناد برخى آيات و روايات معتقدند كه حضرت خضر(ع) پيامبرى از پيامبران خدا بوده است.

علامه طريحى مى‏فرمايد: بسيارى از علما مى‏گويند وى پيامبر بوده و استدلال كرده‏اند به اينكه به موسى گفت: «و ما فعلت عن امرى; (4) هرگز اين كارها را از پيش خود انجام ندادم.»

علامه طباطبايى پس از آنكه مساله عالم بودن خضر را مطرح مى‏كند، بعد مى‏فرمايد: لكن آيات نازل شده در قصه خضر و موسى ظاهر در اين است كه وى پيامبر بوده است. (5)

و آنگاه اضافه مى‏كند: آنچه كه از روايات نبوى و از طريق اهل بيت وارد شده چنانكه محمد بن‏عماره از امام صادق آورده به دست مى‏آيد كه خضر پيامبرى مرسل بوده است كه خداوند وى را به سوى قومش فرستاد. او نيز مردم را دعوت به توحيد و اقرار به انبيا و رسل و كتابهاى آسمانى نمود. (6)

 

ويژگيهاى خضر(ع)

 

حضرت خضر(ع) داراى ويژگيهاى زيادى است كه به برخى از آنها به استناد روايات اشاره مى‏كنيم:

1 - وى از جمله كسانى است كه به چشمه آب حيات دست پيدا كرده و مقدارى از آن را نوشيده است. (7)

2 - خضر(ع) هم اكنون زنده است و تا نفخ صور زنده خواهد بود. امام رضا(ع) فرمود: خضر از آب حيات نوشيد پس او زنده است تا نفخ صور دميده شود. (8)

حلبى نيز در همين راستا آورده است كه: اجمع العلماء بالنقل على كون الخضر حيا باقيا الى الآن. (9)

3 - خداوند به خضر(ع) توان و قدرت نيرومندى عطا كرده، چنانكه طريحى مى‏نويسد: خداوند به خضر توان و قدرت بسيار بالايى عطا كرد. (10) و مسؤول مقدمة الجيش ذى‏القرنين بوده است. (11)

4 - از خصوصيات و ويژگيهاى خضر اين بوده كه به هر كجا مى‏نشسته آنجا سرسبز مى‏گشت. امام صادق(ع) فرمود: بر هيچ تخته خشكيده‏اى نمى‏نشست مگر آنكه سبز مى‏گشت و بر هيچ زمينى بى‏آب و علف قرار نمى‏گرفت مگر آن‏كه سرسبز مى‏گشت و به همين جهت‏خضر ناميده شد. (12) همچنين گفته شده كه هر گاه به نماز مى‏ايستاد اطرافش سرسبز مى‏گشت. (13)

5 - قرآن مجيد هر چند آشكارا نام او را نبرده است اما از او به عنوان عالم ياد كرده است و در سوره كهف در جريان ملاقات حضرت موسى با خضر چنين مى‏فرمايد: «فوجدا عبدا من عبادنا آتيناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما». (14)

6 - هر كجا نامش برده شود فورا حاضر مى‏گردد. امام رضا(ع) در باره اين ويژگى مى‏فرمايد: «و انه ليحضر حيث ما ذكر فمن ذكره منكم فليسلم عليه‏»; (15) هر كجا از او ياد شود همانجا حاضر مى‏شود، پس هر يك از شما به ياد او افتاد بر او سلام كند.

7 - حضور همه ساله در مراسم حج. همچنين امام رضا(ع) مى‏فرمايد: «و انه ليحضر الموسم كل سنة فيقضى جميع المناسك و يقف بعرفه فيؤمن على دعاء المؤمنين‏»; (16) همه ساله در مراسم حج‏حضور مى‏ياب و تمام مناسك حج را نيز انجام مى‏دهد، و در عرفات در كنار ساير حجاج خانه خدا مى‏ايستد و بر دعاى مؤمنين آمين مى‏گويد.

8 - اندرزگويى و نصيحت‏پذيرى. از ديگر ويژگيهاى حضرت خضر(ع) اين است كه هم به ديگران توصيه و اندرز مى‏داده و هم دنبال آن بوده كه از نصايح و گفته‏هاى بزرگان و صالحان كمال بهره و استفاده را ببرد. مثلا گاه مى‏بينيم كه معصومين (عليهم السلام) امثال امام صادق و امام باقر و امام زين‏العابدين وصاياى او را به موسى و اندرزهاى خضر را به ديگران براى ما نقل كرده‏اند. (17) و گاهى هم روايت كرده‏اند كه خضر به محضرشان مى‏رفته و درخواست نصيحت و توصيه مى‏نموده مثلا به اميرالمؤمنين پيشنهاد كرد كه مرا به كارى راهنمايى كن كه اگر آن را انجام دهم خداوند مرا از آتش جهنم نجات دهد. (18)

 

آيا خضر(ع) را مى‏توان ديد؟

 

در اينكه آيا مى‏شود حضورا به خدمت‏خضر رسيد يا نه باز روايات دو دسته هستند دسته اول آنهايى مى‏باشند كه امكان رؤيت را نفى كرده حتى از امامان معصوم.

مثلا از امام رضا(ع) نقل شده كه فرمود: «و انه لياتينا فيسلم فنسمع صوته و لا نرى شخصه .. (19) »; خضر نزد ما مى‏آيد و به ما سلام مى‏كند پس ما صدايش را مى‏شنويم ولى شخص او را نمى‏بينيم.

همچنين از حضرت رضا(ع) روايت‏شده كه هنگامى كه رسول خدا رحلت كرد شخصى در خانه اهل بيت آمده و به آنان تعزيت و تسليت گفت، اهل بيت صدايش را مى‏شنيدند اما شخص او را نمى‏ديدند، حضرت على(ع) فرمود اين خضر است كه آمده و مصيبت پيامبر را به شما تعزيت مى‏دهد. (20) و از امام زين‏العابدين شبيه آنچه كه گذشت نقل شده است. (21)

و دسته دوم رواياتى هستند كه از آنها چنين برمى‏آيد: علاوه بر اينكه معصومين صداى خضر را مى‏شنيدند شخص او را نيز مى‏ديدند و گاهى هم ياران امام با خضر ملاقات مى‏كردند.

و بارها ديده شده كه به حضور امامان رسيده و سؤالاتى از آنان كرده كه در برخى موارد پاسخ پرسشها را به فرزند معصومشان واگذار كرده‏اند.

همانگونه كه روايت‏شده امام باقر در حج‏بودند مردى به حضور امام رسيد و دو زانو نشست و از آن حضرت سؤالى كرد. امام باقر فرمودند از فرزندم جعفر(ع) بپرس. و در آخر خبر آمده كه امام باقر فرمود: اين خضر است. (22)

همچنين از ملاقاتهاى مكرر خضر با حضرت امير كه هم ميثم تمار (23) او را ديده و هم شرطة الخميس شخص خضر را ديده بودند و به گمان اينكه او دشمن على است و از تاريكى شب آمده است استفاده كند تا على را ترور بنمايد. (24) و همچنين از ملاقات و گفتگوى مكرر خضر با امام زين‏العابدين در مدينه (25) و در بين راه مكه و مدينه (26) و از فرستادن امام صادق(ع) چوبى از درخت طوبى را جهت رفع تشنگى داود رقى به وسيله او (27) و روايات متعدد ديگر استفاده مى‏شود. خضر(ع) با اهل بيت(ع) تماس حضورى داشته بلكه بسيارى اوقات كارهاى معصومين را نيز انجام مى‏داده است. اما نسبت‏به ساير مردم در زمان حيات معصومين گاه گاهى مورد رؤيت‏بوده است و اما در زمان غيبت، همانند خود امام زمان جز در موارد بسيار نادر، براى احدى قابل رؤيت و شناسايى نمى‏باشد.

 

رابطه خضر با اهل بيت(ع)

 

بسيارى از روايات و احاديث دلالت دارند كه حضرت خضر(ع) رابطه بسيار خوبى با اهل بيت پيامبر(ص) داشته بلكه طبق فرمايش امام رضا(ع) هر روز نزد معصومين(ع) مى‏رفته و عرض سلام مى‏كرده است. حضرت فرمود: و انه لياتينا فيسلم فنسمع صوته و لا نرى شخصه. (28) آرى همو بود كه پس از رحلت پيامبر خدا به در خانه اهل بيت آمده و به آنان تسليت مصيبت رسول خدا را گفت (29) و همو بود كه پس از شهادت مولى‏الموحدين اميرالمؤمنين با شتاب در حالى كه لااله‏الاالله مى‏گفت‏خود را به در خانه على رسانده و مى‏گفت: خداى تو را رحمت كند اى اباالحسن تو اولين فردى بودى كه به اسلام گرويدى، و از نظر ايمان خالص‏ترين آنها، و از همه يقينت‏به خدا شديدتر و بيشتر از همه از خدا ترس داشتى .. . على تو همانند كوهى بودى كه هرگز بادها و طوفانها او را از جاى تكان ندهد. ابن‏عباس گويد: همگان سكوت كردند تا سخنانش تمام شد سپس خود گريه كرد و ياران رسول خدا را به گريه انداخت. سپس به دنبالش گشتند ولى او را نيافتند. (30)

و همو بود كه پس از شهادت امام حسن(ع) در گوشه‏اى از مسجدالحرام در مصيبت آن حضرت اشعارى سوزناك مى‏خواند.

ابن‏عباس گويد: روزى كه امام حسين(ع) به شهادت رسيد صدايى از گوشه خانه به گوشمان رسيد كه مى‏گفت:

اصبروا آل الرسول قتل الفرخ النحول نزل الروح الامين ببكاء و عويل

صبر كنيد اى آل رسول الله! فرزندى كه خدا به پيامبر هديه كرد، كشته شد.

جبرئيل امين نازل شد در حالى كه گريه و زارى مى‏كرد.

 

علاقه شديد خضر به على(ع)

 

بدون شك حضرت خضر از جمله كسانى بود كه جايگاه معصومين بالاخص على(ع) را خوب درك كرده بود. بدين جهت پس از رحلت رسول الله، اين علاقه با خاندان پيامبر مستحكم‏تر شد و در تمام قضايايى كه براى على(ع) در مدينه رخ داد تا رفتن به سوى عراق و جنگ با ناكثين و قاسطين و مارقين، در كنار مولاى متقيان و مايه دل‏خوشى على(ع) و آرامش خاطر آن حضرت بود.

«اصبغ بن‏نباته‏» گويد: اميرمؤمنان در حال نماز بود كه مردى به طرف آن حضرت آمد، در حالى كه بر تن او دو برد سبز رنگ بود و دو گيسوى بافته شده مشكى و محاسن سفيد داشت.

هنگامى كه حضرت سلام داد، خود را بر روى امام انداخته و بر سر مبارك على بوسه زد. سپس دست‏حضرت را گرفته، بيرون رفتند. به سرعت دنبال آنها رفتيم، از حضرت در باره او پرسيديم، ايشان فرمود: اين برادرم خضر است ... (32)

همچنين اصبغ نقل مى‏كند: بار ديگر در حالى كه ميثم‏تمار در كنار همان ستونى كه حضرت نماز مى‏خواند، ايستاده و نماز مى‏گزارد، به مثيم گفت: اى كسى كه در كنار ستون نماز مى‏گزارى! به صاحب خانه سلام مرا برسان و به او بگو كه من از او شروع كردم، اما او را در حال استراحت ديدم. (33)

در خبر ديگرى آمده است: روزى على(ع) و خضر با هم ديدار كردند. على(ع) فرمود: جمله حكمت‏آميزى بگوى. خضر گفت: چه زيباست تواضع ثروتمندان براى فقرا، براى رضاى خدا. على(ع) فرمود:

و بهتر از آن تكبر كردن فقرا بر ثروتمندان نشانه اعتماد و توكل به خداست، خضر گفت: اين سخن را بايد با آب طلا نوشت. (34)

 

امام زين‏العابدين و حضرت خضر(ع)

 

ابراهيم بن‏ادهم و فتح موصلى گويند: همراه قافله در صحرا و بيابان بودم. پس براى قضاى حاجت از قافله فاصله گرفتم. ناگهان چشمم به كودكى افتاد كه در حال راه رفتن بود. پيش خود گفتم: سبحان الله! در صحراى بى‏آب و علف، اين كودك چه مى‏كند. نزديك شده، بر او سلام گفتم.

پاسخ مرا داد، پرسيدم: به كجا مى‏روى؟

- به سوى خانه پروردگارم.

- عزيزم، تو كودك هستى. نه حج واجبى بر تو هست و نه مستحبى.

- اى پيرمرد آيا نديدى كه چه قدر كودكانى كه از من كوچكتر بودند و از دنيا رفتد.

- توشه و مركبت كجاست؟

- توشه‏ام تقواى من و مركب من دوپايم و هدفم مولايم است.

- غذايى همراهت نمى‏بينم؟!

- اى شيخ آيا پسنديده است كه كسى تو را دعوت كند، آنگاه غذا از خانه بردارى؟!

- نه

- آن كس كه مرا به خانه‏اش دعوت كرده، او است كه سيرم كند و سيرابم گرداند.

- بيا و همراه من سوار شو تا مشاعر را درك كنى - يعنى به حج‏برسى - .

- از ما تلاش در راه رفتن و از او ما را رساندن، آيا فرمايش خدا را نشنيدى كه مى‏گويد: و كسانى كه در راه ما تلاش كردند، راه‏هايمان را به آنها نشان مى‏دهيم، و به تحقيق كه خداوند با نيكوكاران است.

گويد: گرماگرم صحبت‏بوديم كه جوانى خوش‏سيما در حالى كه پيراهن سفيدى بر تن داشت، از راه رسيد. دست‏به گردن آن پسر انداخت و به او سلام كرد. من به طرف آن جوان رفتم و عرضه داشتم: به حق آن كسى كه خلق تو را نيكو گردانيد، اين پسر كيست؟

گفت: آيا او را نمى‏شناسى؟ اين على بن‏الحسين فرزند على بن‏ابى‏طالب است.

گويد: بلافاصله آن جوان را رها كردم و به طرف آن پسر رفتم و گفتم به پدرانت تو را سوگند مى‏دهم بگوى اين جوان كيست؟

- اين برادرم خضر است و هر روز نزد ما مى‏آيد و بر ما سلام مى‏كند.

- به حق پدرانت قسمت مى‏دهم كه به من خبر دهى، چگونه بدون توشه اين دشت و بيابان را به پشت‏سر مى‏گذارى؟

- آرى با توشه اين راه را طى مى‏كنم و اما توشه راهم چهار چيز است.

- چيستند؟

- تمام دنيا در نظر و زير سلطه خدا مى‏باشد و تمامى خلق، بندگان خدا و كنيزان و خانواده او هستند و تمام رزق و روزى را به دست او مى‏بينم، همچنين فقط قضاء و مشيت الهى را در تمام زمين قابل نفوذ مى‏دانم.

گفتم! عجب توشه‏اى دارى و تو اى زين‏العابدين با اين توشه از گذرگاههاى آخرت طى مى‏كنى چه رسد به گذرگاههاى دنيا. (35)

 

نقش حضرت در زمان غيبت

 

همانگونه كه ملاحظه شد حضرت خضر(ع) در ايام حضور معصومين نقش بسيار مهمى را ايفا مى‏كرد، گرچه بيشتر كارها و برنامه‏هايش را احدى جز آنها نمى‏داند كه به برخى از آنها قبلا اشاره شد. اما در زمان غيبت‏بقية‏الله الاعظم(ع) بدون شك كارهاى زيادى را انجام مى‏دهد كه از آن بى‏اطلاع هستيم، اما كارى كه طبق فرمايش امام رضا انجام مى‏دهد آن است كه: آن سلامى كه به ساير معصومان داشته، بدون شك همان را نسبت‏به امام زمان ادامه مى‏دهد و امام رضا فرمود: «و انه لياتينا فيسلم علينا (36) »; نزد ما مى‏آيد و به ما سلام مى‏كند.

و آن كارهايى كه ساير معصومين در زمان حضور از جمله امام صادق به عهده خضر واگذار مى‏كردند، يقينا در زمان غيبت امام زمان به او واگذار خواهد شد. از قبيل، رسيدن به فرياد درماندگان در بيابانها و گم‏شدگان و غير آن.

و از همه مهمتر آن است كه خداوند به وسيله خضر، امام زمان را در ايام غيبت از تنهايى بيرون آورده، مونس آن حضرت خواهد بود. امام رضا مى‏فرمايد: «و سيونس الله به وحشة قائمنا فى غيبته و يصل به وحدته (37) »; و در آينده خداوند به وسيله او وحشت قائم ما را در ايام غيبتش به انس مبدل خواهد كرد و يار آن حضرت در تنهايى خواهد بود.

 

راز عمر خضر براى استدلال به امام زمان

 

مساله مهم ديگر اين است كه خداوند عمر طولانى به خضر عنايت فرمود تا بر طولانى بودن عمر امام زمان دليل باشد و بهانه را از دست دشمنان بگيرد.

سدير صيرفى ضمن حديث مفصلى از امام صادق(ع) در اين جهت، مى‏فرمايد: و اما عبد صالح يعنى خضر به درستى كه خداوند هرگز عمر او را طولانى ننمود تا اينكه نبوتى برايش مقدر كرده باشد و نه به جهت كتابى كه بر او نازل شود و نه به جهت‏شريعتى كه با آن، شريعت پيامبر را نسخ كرده باشد و نه براى امامتى كه بندگان را به پيروى از او ملزم كند و نه براى طاعتى كه خداوند براى او فرضى كرده باشد، بلكه چون در علم خدا گذشته بود كه تقديرى در عمر حضرت قائم در ايام غيبت‏خواهد داشت و نيز در علم او انكار اين جهت از امت گذشته بود، خواست تا عمر حضرت قائم به درازاى عمر عبد صالح يعنى خضر طولانى شود.

و اين زنده نگه داشتن و طولانى كردن عمر خضر جز براى استدلال نمودن به عمر حضرت قائم و براى ابطال حجت منكرين هيچ دليل ديگرى ندارد. (38)

 

سرانجام

 

لابد مى‏پرسيد كه سرانجام كار خضر به كجا خواهد رسيد و تا چه وقت زنده مى‏ماند و آيا مرگ براى او هست تا نيست؟

پاسخ مى‏دهيم از آنجايى كه قرآن مى‏فرمايد: «كل نفس ذائقة الموت‏» مرگ بر همه مقدر شده، بنابراين خضر هم خواهد مرد اما چه وقت، اين را بايد از روايات و اقوال مفسرين به دست آورد.

نيشابورى از ثعلبى نقل مى‏كند كه گفته مى‏شود حضرت نمى‏ميرد، مگر در آخرالزمان بعد از آنكه قرآن بالا مى‏رود. (39)

و همچنين از نيشابورى نقل گرديد كه: آخرين كسى از بنى‏آدم از دنيا مى‏رود، الياس و خضر است. (40)

و از امام رضا(ع) نقل شد كه فرمود: خضر زنده است تا نفخ صور دميده شود. (41)

اين بود خلاصه‏اى از زندگينامه يارى از ياران مخلص امام زمان(ع) در غيبت كبرى.

اللهم اجعلنا من انصاره و اعوانه و الذابين عنه. آمين يا رب العالمين.

 

1 - مجمع‏البحرين، ص‏246.

2- كمال‏الدين، ج 2، ص 391.

3- تفسير عياشى، ج 2، ص 340.

4- مجمع‏البحرين، ص‏246.

5- الميزان، ج‏16، ص 352.

6- همان; سفينة البحار، ج 1، ص‏329.

7- مجمع‏البحرين، ص‏246.

8- سفينة‏البحار، ج 1، ص‏389.

9- تقريب المعارف، ص‏207.

10- مجمع‏البحرين، ص‏246.

11- اثبات الوصيه، ص‏29; قصص الانبياء ابن‏كثير، ج 2، ص 140.

12- الميزان، ج‏16، ص 352; مجمع‏البحرين، ص‏246 از معانى الاخبار.

13- مجمع‏البحرين، ص‏246.

14- كهف، آيه 65.

15- كمال‏الدين، ج 2، ص 390.

16- همان، ص 391.

17- بحارالانوار، ج‏13، ص‏319، 54، 54، 301، 294; الشيعه و الرجعه، ج 1، ص 304.

18- سفينة البحار، ج 1، ص 390.

19- كمال‏الدين، ج 2، ص 390.

20- همان، ص 391.

21- همان، ص 392.

22- سفينة‏البحار، ج 1، ص 390.

23- همان.

24- همان.

25- كمال‏الدين، ج 2، ص‏386.

26- بحارالانوار، ج‏46، ص 38.

27- سفينة‏البحار، ج 1، ص 391.

28- كمال‏الدين، ج 2، ص 390; سفينة‏البحار، ج 1، ص‏389; اثبات الهداة، ج‏3، ص 480; البحار، ج 52، ص 152; مناقب آل ابى‏طالب، ج 2، ص 244.

29- همان، ص 391.

30- همان، ص 388.

31- سفينة‏البحار، ج 1، ص 390.

32- مناقب ابن‏شهرآشوب، ج 2، ص‏246.

33- همان.

34- همان، ص‏247; مجمع‏البحرين، ص‏523; سفينة‏البحار، ج 1، ص 390.

35- بحارالانوار، ج‏46، ص 38.

36- معجم الامام المهدى، ج 4، ص‏167; حلية‏الابرار، ج 2، ص‏683.

37- همان.

38- اعلام الورى، ص‏406.

39- الشيعة و الرجعه، ج 1، ص‏303.

40- همان، ص‏306.

41- سفينة‏البحار، ج 1، ص‏389.



تبیان/ بر اساس بشارات فراوانى كه در كتاب انجيل آمده است، حضرت مسيح(عليه السلام)به دنبال قيام حضرت قائم (عليه السلام)در «فلسطين» آشكار خواهد شد و به يارى آن حضرت خواهد شتافت، و پشت سر حضرتش نماز خواهد گزارد، تا يهوديان و مسيحيان و پيروان وى تكليف خويش را بدانند و به اسلام بگروند و حامى حضرت مهدى(عليه السلام)گردند. از اين رو، در آخرين روزهاى زندگى ـ و شايد در طول دوران حيات ـ به ياران و شاگردان خود توصيه ها و سفارشهاى اكيدى در باره بازگشت خود به زمين نموده و آنان را در انتظار گذارده و امر به بيدارى و هوشيارى و آمادگى فرموده است كه ما به جهت اثبات اين مدّعا و بيدارى مسلمانان قسمتى از آنها را در اينجا مى آوريم.

اينك متن برخى از آن بشارات كه در انجيل آمده است:

 

الف) انجيل متّى

«پس عيسى از هيكل بيرون شده برفت، و شاگردانش پيش آمدند تا عمارتهاى هيكل را بدو نشان دهند. عيسى ايشان را گفت: آيا همه اين چيزها را نمى بينيد؟ هر آينه به شما مى گويم: در اينجا سنگى بر سنگى گذارده نخواهد شد كه به زير افكنده نشود. و چون به كوه زيتون نشسته بود شاگردانش در خلوت نزد وى آمده گفتند: به ما بگو كه اين اُمور كى واقع مى شود؟ و نشان آمدن تو و انقضاى عالم چيست؟

عيسى در جواب ايشان گفت: زنهار كسى شما راگمراه نكند. ز آن رو كه بسا به نام من آمده خواهند گفت كه من مسيح هستم و بسيارى را گمراه خواهند كرد. و جنگها و اخبار جنگها را خواهيد شنيد، زنهار مضطرب مشويد; زيرا كه وقوع اين همه لازم است ليكن انتها هنوز نيست، زيرا قومى با قومى و مملكتى با مملكتى مقاومت خواهند نمود و قحطى ها و وباها و زلزله ها در جايها پديد آيد . . .

آنگاه اگر كسى به شما گويد: اينك مسيح در اينجا يا در آنجا است باور مكنيد; زيرا كه مسيحان كاذب و انبياى كذبه ظاهر شده علامات و معجزات عظيمه چنان خواهند نمود كه اگر ممكن بودى برگزيدگان را نيز گمراه كردندى. اينك شما را پيش خبر دادم.

پس اگر شما را گويند: اينك در صحراست بيرون مرويد، يا آن كه در خلوت است باور مكنيد; زيرا همچنان كه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر مى شود ظهور پسر انسان نيز چنين خواهد شد . . .

و فوراً بعد از مصيبت آن ايّام، آفتاب تاريك گردد و ماه نور خود را ندهد و ستارگان از آسمان فرو ريزند، و قوّتهاى افلاك متزلزل گردد. آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پديد گردد، و در آن وقت جميع طوايف زمين سينه زنى كنند و پسر انسان را ببينند كه بر ابرهاى آسمان با قوّت و جلال عظيم مى آيد . . .

پس از درخت انجير مثلش را فرا گيريد كه چون شاخه اش نازك شده برگها مى آورد مى فهميد كه تابستان نزديك است. همچنين شما نيز چون اين همه را ببينيد بفهميد كه نزديك ـ بلكه بر در ـ است. هر آينه به شما مى گويم . . .

آسمان و زمين زايل خواهد شد; ليكن سخنان من هرگز زايل نخواهد شد.

امّا از آن روز و ساعت هيچ كس اطلاع ندارد حتّى ملائكه آسمان جز پدر من و بس; ليكن چنان كه ايّام نوح بود ظهور پسر انسان نيز چنان خواهد بود . . .

پس بيدار باشيد; زيرا كه نمى دانيد در كدام ساعت خداوند شما مى آيد. ليكن اين را بدانيد كه اگر صاحب خانه مى دانست در چه پاس از شب دزد مى آيد، بيدار مى ماند و نمى گذاشت كه به خانه اش نقب زند.

لهذا شما نيز حاضر باشيد، زيرا در ساعتى كه گمان نبريد پسر انسان مى آيد پس آن غلام امين و دانا كيست كه آقايش او را بر اهل خانه خود بگمارد تا ايشان را در وقت معيّن خوراك دهد. خوشا به حال آن غلامى كه چون آقايش آيد او را در چنين كار مشغول يابد».

«امّا چون پسر انسان در جلال خود با جميع ملائكه مقدّس خويش آيد آنگاه بر كرسى جلال خود خواهد نشست. و جميع امّتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همديگر جدا مى كند به قسمى كه شبان ميش ها را از بزها جدا مى كند و ميش ها را بر دست راست و بزها را بر چپ خود قرار دهد. آنگاه پادشاه به اصحاب طرف راست گويد: بياييد اى بركت يافتگان از پدر من ! و ملكوتى را كه از ابتداى عالم براى شما آماده شده است، به ميراث گيريد».

«عيسى ايشان را گفت: هر آينه به شما مى گويم: شما كه مرا متابعت نموده ايد، در معاد وقتى كه پسر انسان بر كرسى جلال خود نشيند، شما نيز به دوازده كرسى نشسته، بر دوازده سبط اسرائيل داورى خواهيد نمود. و هر كه به خاطر اسم من خانه ها يا برادران يا خواهران يا پدر يا مادر يا زن يا فرزندان يا زمينها را ترك كرد، صد چندان خواهد يافت و وارث حيات جاودانى خواهد گشت».

 

ب) انجيل مَرْقُس

«و چون او ـ عيسى ـ از هيكل بيرون مى رفت يكى از شاگردانش بدو گفت: اى استاد ! ملاحظه فرما چه نوع سنگ ها و چه عمارتها است!

عيسى در جواب وى گفت: آيا اين عمارتهاى عظيمه را مى نگرى. بدان كه سنگى بر سنگى گذارده نخواهد شد مگر آن كه به زير افكنده شود.

و چون او بر كوه زيتون مقابل هيكل نشسته بود ... از وى پرسيدند: ما را خبر ده كه اين امور كى واقع مى شود؟ و علامت نزديك شدن اين امور چيست؟

آنگاه عيسى در جواب ايشان سخن آغاز كرد كه: زنهار كسى شما را گمراه نكند. زيرا كه بسيارى به نام من آمده خواهند گفت كه: من هستم، و بسيارى را گمراه خواهند نمود. امّا چون جنگها و اخبار جنگها را بشنويد مضطرب مشويد; زيرا كه وقوع اين حوادث ضرورى است. ليكن انتها هنوز نيست. زيرا كه اُمّتى بر اُمّتى و مملكتى بر مملكتى خواهند بر خاست، و زلزله ها در جايها حادث خواهد شد و قحطى ها و اغتشاشها پديد مى آيد، و اينها ابتداى دردهاى زه مى باشد. ليكن شما از براى خود احتياط كنيد . . .

ولى از آن روز و ساعت غير از پدر هيچ كس اطلاع ندارد نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم. پس بر حذر و بيدار شده دعا كنيد، زيرا نمى دانيد كه آن وقت كى مى شود.

مثل كسى كه عازم سفر شده خانه خود را واگذارد و خادمان خود را قدرت داده هر يكى را به شغلى خاصّ مقرر نمايد و دربان را امر فرمايد كه بيدار بماند. پس بيدار باشيد ! زيرا نمى دانيد كه در چه وقت صاحب خانه مى آيد. در شام يا نصف شب يا بانگ خروس يا صبح. مبادا ناگهان آمده شما را خفته يابد. امّا آنچه به شما مى گويم به همه مى گويم بيدار باشيد !».

 

ج) انجيل لوقا

«كمرهاى خود را بسته، چراغهاى خود را افروخته بداريد. و شما مانند كسانى باشيد كه انتظار آقاى خود را مى كشند، كه چه وقت از عروسى مراجعت كند، تا هر وقت آيد و در را بكوبد بى درنگ براى او باز كنند. خوشا به حال آن غلامان كه آقاى ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد . . . پس شما نيز مستعد باشيد; زيرا در ساعتى كه گمان نمى بريد پسر انسان مى آيد».

«و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود و بر زمين، تنگى و حيرت از براى اُمّتها روى خواهد نمود، به سبب شوريدن دريا و امواجش. و دلهاى مردم ضعف خواهد كرد از خوف و انتظار آن وقايعى كه بر ربع مسكون ظاهر مى شود، زيرا قوّت آسمان متزلزل خواهد شد. و آنگاه پسر انسان را خواهند ديد كه بر، ابرى سوار شده با قوّت و جلال عظيم مى آيد».

همان گونه كه قبلا توضيح داديم مقصود از «پسر انسان» حضرت مسيح(عليه السلام)نيست، زيرا مطابق نوشته مستر هاكس آمريكايى در «قاموس كتاب مقدّس» اين عبارت 80 بار در انجيل و ملحقات آن (عهد جديد) آمده است كه فقط 30 مورد آن با حضرت عيساى مسيح(عليه السلام) قابل تطبيق است». و امّا 50 مورد ديگر از نجات دهنده اى سخن مى گويد كه در آخر زمان و پايان روزگار ظهور خواهد كرد و حضرت عيسى(عليه السلام) نيز با او خواهد آمد، و او را جلال و عظمت خواهد داد، و از ساعت و روز ظهور او جز خداوند ـ تبارك و تعالى ـ كسى اطّلاع ندارد، و او كسى جز حضرت مهدى(عليه السلام) آخرين حجّت خدا نخواهد بود.

 

هـ) انجيل يُوحَنّا

«و بدو قدرت بخشيده است كه داورى هم بكند; زيرا كه پسر انسان است. و از اين تعجّب مكنيد، زيرا ساعتى مى آيد كه در آن جميع كسانى كه در قبور مى باشند آواز او را خواهند شنيد و بيرون خواهند آمد، هر كه اعمال نيكو كرد براى قيامت حيات، و هر كه اعمال بد كرد به جهت قيامت داورى».

 

مكاشفه يُوحَنّا

«و علامتى عظيم در آسمان ظاهر شد. زنى كه آفتاب را در بر دارد و ماه زير پايهايش و بر سرش تاجى از دوازده ستاره است. و آبستن بوده، از درد زه و عذاب زاييدن فرياد بر مى آورد.

و علامتى ديگر در آسمان پديد آمد كه اينك اژدهاى بزرگ آتش گون كه او را هفت سرو ده شاخ بود و بر سرهايش هفت افسر. و دمش ثلث ستارگان آسمان را كشيده آنها را بر زمين ريخت و اژدها پيش آن زن ـ كه مى زاييد ـ بايستاد تا چون بزايد فرزند او را ببلعد. پس پسر نرينه را زاييد كه همه اُمّتهاى زمين را به عصاى آهنين حكم رانى خواهد كرد، و فرزندش به نزد خدا و تخت او ربوده شد . . .

و در آسمان جنگ شد. ميكائيل و فرشتگانش با اژدها جنگ كردند و اژدها و فرشتگانش جنگ كردند. ولى غلبه نيافتند، بلكه جاى ايشان ديگر در آسمان يافت نشد. و اژدهاى بزرگ انداخته شد، يعنى آن مار قديمى كه به ابليس و شيطان مُسمّى است كه تمام ربع مسكون را مى فريبد. او بر زمين انداخته شد و فرشتگانش با وى انداخته شدند».

مفسّرين انجيل در مورد آيات فوق مى گويند: شخص مورد بشارت در اين آيات تاكنون قدم به عرصه وجود ننهاده و تفسير روشن و معنى واضح آنها نيز موكول به زمان آينده و نامعيّنى است كه وى ظاهر گردد.

ولى با اندكى دقّت و تأمّل در آيات فوق اين نتيجه به دست مى آيد كه شخص مورد بشارت در مكاشفه ياد شده، بزرگترين مولود جهان انسانيّت، و شخص ممتاز و بى نظيرى است كه به منظور ايجاد حكومت حقّه الهيّه و بر افكندن بنياد اهريمنان، به ناچار مدّتى از انظار مردمان غايب خواهد گرديد، و خداوند عالم آن يگانه مظهر نور الهى و منجى انسانيّت را از ديدگان اشرار و شياطين جنّى و انسى مخفى و مستور نگه خواهد داشت تا در يك زمان نامعلومى ـ آنگاه كه خواست خداوند است ـ از پشت پرده غيبت ظاهر شده، با «عصاى آهنين» بر بشريّت حكومت كند.

در قسمت ديگرى از مكاشفه يوحنّاى لاهوتى بشارت ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)چنين آمده است:

«و ديدم آسمان را گشوده و ناگاه اسبى سفيد كه سوارش امين و حق نام دارد و به عدل داورى و جنگ مى نمايد و چشمانش چون شعله آتش، و بر سرش افسرهاى بسيار و اسمى مرقوم دارد كه جز خودش هيچ كس آن را نمى داند و جامه خون آلود ـ سرخ ـ در بر دارد و نام او را كلمه خدا مى خوانند. ولشكرهايى كه در آسمانند بر اسبهاى سفيد، و به كتان سفيد و پاك ملبّس از عقب او مى آمدند. و از دهانش شمشيرى تيز بيرون مى آيد تا به آن اُمّتها را بزند و آنها را به عصاى آهنين حكمرانى خواهد نمود . . . و ديدم فرشته را در آفتاب ايستاده كه به آواز بلند تمامى مرغانى را كه در آسمان پرواز مى كنند ندا كرده مى گويد: بياييد و به جهت ضيافت عظيم خدا فراهم شويد تا بخوريد گوشت پادشاهان و گوشت سپه سالاران و گوشت جبّاران . . .»

با نظرى دقيق و اجمالى در تمام احاديثى كه در مورد ظهور يكتا بازمانده حجج الهى وارده شده است مى توان گفت: همه فرازهاى بالا در احاديث اسلامى آمده است.

 

و) رساله پولس به روميان

«زيرا يقين مى دانم كه دردهاى زمان حاضر نسبت به آن جلالى كه در ما ظاهر خواهد شد، هيچ است».

«. . . و آن كه براى حكمرانى اُمّتها مبعوث شود، اميد اُمّتها بر وى خواهد بود»

اين تعبير هم تعبير دقيقى است كه در احاديث اسلامى آمده است، و جالب توجّه اين كه: همان گونه كه در بشارات تورات تذكّر داديم در ترجمه عربى انجيل با تعبير «قائم» آمده است، و تعبير «حكمرانى اُمّتها» و «اميد اُمّتها» جالب توجّه است.

«زيرا اين را به شما از كلام خدا مى گوييم كه ما كه زنده و تا آمدن خداوند باقى باشيم بر خوابيدگان سبقت نخواهيم جست; زيرا خداوند با صدا و با آواز رئيس فرشتگان و با صور خدا از آسمان نازل خواهد شد، و مردگان در مسيح اول خواهند بر خاست. آنگاه ما كه زنده و باقى باشيم با ايشان در ابرها ربوده خواهيم شد تا خداوند را در هوا استقبال كنيم و همچنين هميشه با خداوند خواهيم بود».

به طورى كه خوانندگان عزيز ملاحظه مى كنند اين فراز از عهد جديد با روايات اسلامى وجوه مشترك فراوانى دارد كه از آن جمله است:

1 ـ نزول حضرت عيسى(عليه السلام)

2 ـ صيحه آسمانى.

3 ـ زنده شدن گروهى از افراد صالح.

4 ـ آمدن او بر فراز ابر.

5 ـ ربوده شدن ياران حضرت ولى عصر(عليه السلام) از محرابها و رختخوابهاى خود، و انتقال يافتن آنها بر فراز ابرها، همه اين موارد در احاديث اسلامى آمده، و با اين فقرات انجيل دقيقاً منطبق است.

فراز ديگر از اناجيل را «عبدالله بن سليمان» نقل كرده است كه بسيار جالب است. او مى گويد:

من در اناجيل خواندم كه خداوند به عيسى(عليه السلام) فرمود: «من تو را به سوى خود بالا مى برم، سپس تو را در آخر زمان فرو مى فرستم تا از اُمّت اين پيامبر شگفتيها ببينى، و آنها را در كشتن دجّال يارى دهى، تو را در وقت نماز مى فرستم، تا با آنها نماز بخوانى كه آنها اُمّت مرحومه هستند».

 

منبع

وبلاگ مهدوي



با توجه به جنایت اخیر نیروهای آل سعود در ربودن آیت الله النمر، رهبر شیعیان عربستان، بدون شک در صورت اعلام خبر مرگ ملک عبدالله طی روزهای آینده، موج اعتراضات مردمی انقلابیون سعودی به ریاض هم خواهد رسید.

به گزارش جهان به نقل از شیعه آنلاین، پایگاه خبری الشرق الاوسط مصر مدعی شد که پترائوس در این دیدار راه‌های تقویت مناسبات دوگانه در سطح عربی و بین‌المللی را بررسی کرده است اما کارشناسان مسائل سیاسی عربستان سعودی معتقدند که در صورت صحت این خبر - که تا به لحظه هیچ تصویری دال بر صحت آن منتشر نشده - هدف از آن مشورت دادن به عربستان برای تعیین جانشین ملک عبدالله است.

این کارشناسان معتقدند که با توجه به جنایت اخیر نیروهای آل سعود در ربودن آیت الله النمر، رهبر شیعیان عربستان، بدون شک در صورت اعلام خبر مرگ ملک عبدالله طی روزهای آینده، موج اعتراضات مردمی انقلابیون سعودی به ریاض هم خواهد رسید از همین رو ایالات متحده آمریکا به شدت نگران است که وخیم تر شدن اوضاع داخلی عربستان و سقوط رژیم آل سعود، در صادرات نفت سعودی به جهان خلل ایجاد کند و در آن صورت قیمت جهانی نفت به شدت غیر قابل تصوری افزایش خواهد یافت.

از همین رو سفر رئیس سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا با هدف انجام مقدمات انتقال قدرت در آینده سیاسی عربستان انجام شده است.

گفتنی است «هنری کسینجر» وزیر خارجه اسبق آمریکا و از نظریه‌پرداران سرشناس عرصه سیاسی جهان، اخیرا در یکی از جلسات تینک‌تنک در مرکز بروکینگز اعلام کرده است که اعلام خبر مرگ ملک عبدالله خطر سرایت انقلاب بحرین به عربستان را بشدت افزایش می‌دهد برای همین تا حد امکان مسئولان سعودی باید او را ولو شده مانند آریل شارون نخست‌وزیر اسبق اسرائیل زنده نگاه دارند.



هراس آمريكا از ظهور منجي شيعيان منجر به اقداماتي شده كه به طور نامحسوس نيروهاي آمريكايي را به مناطق حساس شيعيان كشانده است.

به گزارش جهان به نقل از «خبرگزاري دانشجو»؛ اهميت مسئله ظهور منجي و قيام حضرت مهدي (عج) در اقدامات صهيونيسم بين‌الملل و به خصوص دولت آمريكا امري غير قابل انكار است.

كرسي‌هاي فعال شيعه‌شناسي و اسلام‌شناسي وابسته به سازمان سيا از مدت‌ها پيش با رصد وقايع جهان و انطباق آن با علائم ظهور حضرت مهدي (عج)، نزديك بودن آن را گوشزد كرده‌اند.

هراس صهيونيسم از ظهور منجي شيعيان با نشانه‌هايي كه از جنگ و حكومت وي در احاديث شيعه آمده منجر به اقداماتي شده كه به طور نامحسوس نيروهاي آمريكايي را به مناطق حساس شيعيان كشانده است.

مطالعات تاريخي نشان مي‌دهد سابقه توجه دولت‌هاي استعماري به مسئله ظهور از گذشته به طور جدي وجود داشته است؛ به عنوان نمونه، نخستين پايگاه آمريكا در دوران رضاخان، روي تپه‌اي مشرف به منطقه طالقان بنا شد، چرا كه در برخي روايات از اين منطقه و مردمان آن در بحث علائم ظهور نام برده شده است.

اما بيشترين تمركز نيروهاي آمريكايي بر دو كشور عربستان و عراق بوده و حتي پس از حمله به عراق به بهانه آزادي مردم، توجه به مناطق مهم شيعيان از همان ابتدا شروع شده است.

اظهارات برخي از زندانيان آزاد شده از ابوغريب مبني بر بازجويي‌هايي پيرامون حضرت حجت مويد اين مطلب بود كه نيروهاي آمريكايي مصرانه به دنبال يافتن مهدي شيعيان هستند.

از سويي احداث پايگاه نظاميان آمريكا در نزديك‌ترين منطقه به مسجد سهله از ديگر اقدامات آنان است؛ به خصوص آنكه در حمله نظاميان به اين مسجد در سال ۸۳، سخنگوي نظاميان آمريكا از درگيري با نظاميان ارتش المهدي خبر داده بود؛ در حالي كه شاهدان عيني اعلام كردند كه در اين حمله وحشيانه تنها سه مرد و سه زن در مسجد حضور داشتند كه همگي به دست نيروهاي آمريكايي كشته شدند.

از ديگر اقدامات صهيونيسم آمريكا در عراق مي‌توان به حضور دائمي نظاميان آمريكا به شكل «لباس شخصي» در اطراف سرداب امام زمان در سامرا اشاره كرد.

اگر چه پس از اشغال عراق، نيروهاي آمريكايي طي دو نوبت بمب‌گذاري قصد تخريب كامل سرداب مقدس را داشتند، حفظ اين مكان توسط شيعيان، آنها را از اهداف شوم خود بازنداشت.

اطلاعات موثق نشان مي‌دهد كه حجم افراد مستقر در اطراف مسجد سهله به طور مشخص هر شب جمعه افزايش مي‌يابد.

اما در عربستان نيز فعاليت گسترده نيروهاي آمريكايي صهيونيستي با همراهي كامل حكومت آل‌سعود ادامه دارد و يكي از اقدامات جالب آنها در كنترل اوضاع مكه به عنوان اولين مكان اعلام عمومي ظهور حضرت، نصب دوربين‌هاي گسترده و نمايش ۲۴ ساعته تصاوير مكه است.

يكي از سران رژيم صهيونيستي چند سال بيش در اظهارنظري احمقانه گفته بود كه با اين اقدام مهدي شيعيان به محض ظهور در اختيار ما خواهد بود.

از سويي پايگاه آمريكا در نزديكي مكه نيز به منظور كنترل اوضاع و آمادگي براي مقابله با ظهور همواره به حالت آماده‌باش است و نيروهاي مستقر در آن از جمله نيروهاي زبده و آموزش ديده‌اند.

روش‌هاي برخورد ايدئولوژيك و اظهارات روساي رژيم صهيونيستي در جهت مقابله با ايران و مسلمانان در كنار اقدامات عملي آنها در كنترل اوضاع كشورهاي اسلامي، نشان مي‌دهد كه صهيونيسم جهاني از مسئله آخرالزمان و ظهور منجي شيعيان بشدت هراس دارد و تمام امكانات خود را براي مقابله با حضرت حجت به كار بسته و به طور قطع مي‌كوشد تا از آنچه حتمي است، فرار كنند.


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:امام مهدی+امام زمان+غیبت+ظهور+قیام+آخرالزمان+سوریه+عراق+وهابیت, :: 11:9 :: توسط : عبدالمهدی

السلام علی بقیت الله فی ارضه و حجته علی عباده

گر پادشه عشاق خواهد که شوم مستش

قطعاً به یقین این سر، خواهم به کف دستش

من عشق ازل دارم، آینده نظر دارم

امید به آن دارم، تا پاک شوم دستش

این کار نه رنجوری است، ار رسم به مهجوری است

این جور و جفا را من، خواهم ز عطابخشش

 

خوشا به حال اونهایی که آقا امشب دست نوازش به سرشون می کشه

اللهم بدم المظلوم بکربلا عجل لولیک الفرج


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:دل نوشته+امام زمان+آقا+فرج+ظهور, :: 21:4 :: توسط : عبدالمهدی

بهترین کار برای به هلاکت نیفتادن در آخرالزّمان، دعای فرج امام زمان(ع) است؛ البته دعایی که در همة اعمال ما اثر بگذارد. قطعاً اگر کسانی در دعا جدّی و راستگو باشند، مبصراتی (دیدنی‌هایی) خواهند داشت. باید دعا را با شرایط آن خواند و «توبه از گناهان» از جملة شرایط دعا است.

به گزارش جهان، دعاى تعجيل فرج دواى دردهاى ما است، در روايت است كه: در آخر الزمان همه هلاك مى شوند،« إِلاّ مَنْ دَعا بَالْفَرَجِ. »(1)مگر كسانى كه براى [تعجيل] فرج دعا كنند.
ائمّه ى ما ـ عليهم السّلام ـ با اين بيان خيلى به اهل ايمان و شيعيان عنايت كرده اند تا خود را بشناسند. علامت گذارى براى آن ها است، يعنى اگر براى فرج دعا مى كنيد، علامت آن است كه هنوز ايمانتان پا برجاست. دستورهاى عجيب و غريب ديگر هم داده اند، زيرا در آخرالزمان گرفتارى اهل ايمان خيلى سخت مى شود به حدّى كه در روايت آمده است:

« بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا. »(2)بعد از آن كه زمين از جور و ستم پر مى شود.


و شايد در روايت وارد شده باشد كه:

« يُنْكِرُهُ أكْثَرُ مَنْ قالَ بإِمامَتِهِ! » « لاِءَنَّهُ يَقُوُم بَعْدَ... ارْتِدادِ أَكْثَرِ الْقائِلِينَ بِإِمامَتِهِ. »؛ (زيرا او بعد از... بازگشت بيشتر معتقدان به امامتش قيام مى كند.) (3)

بيشتر كسانى كه اعتقاد به امامت آن حضرت دارند، او را انكار مى كنند. يعنى بيشتر مردم از اعتقاد وايمان به امامت بر مى گردند. هم چنين فرموده اند كه در آخرالزمان اين دعاى فرج را كه دعاى تثبيت در دين است، بخوانيم: « يا أللّهُ،يَا رَحْمانُ، يَا رَحيمُ، يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ، ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ. »(4) اى خدا، اى رحمت گستر، اى مهربان، اى زير و رو كننده ى دل ها، دل مرا بر دينت ثابت و استوار گردان. يعنى آن مرتبه اى از ايمان را كه به من منّت نهادى، حفظ كن، نه اين كه مسلمان باشد و به همان باقى باشد، چون اين معنا تثبيت در دين نيست. اين توسّلات، عزادارى ها، سوگوارى ها و زيارت قبور اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ علامت آن است كه اهل ايمان به آن ها اتّصال و الصاق دارند و هنوز از آن ها منحرف نشده اند؛ لذا كفّار و دست نشانده هاى آن ها دستور داشتند كه بين مسلمانان و قرآن ـ تا چه برسد به مساجد و تكايا و مجالس عزا و روضه خوانى ـ جدايى بيندازند، زيرا همه ى اين ها ضدّ خواسته هاى سلاطين جور بود، لذا فرمان هدم قبور يا تعطيلى مجالس روضه خوانى را دادند. روز هشتم ماه شوّال كه روز هدم قبور ائمه ى بقيع ـ عليهم السّلام ـ است قاعدتا روز تعطيلى حوزه ى علميه نجف بود، ولى ما كم كم عادت كرديم و براى ما عادى شد.!



1.عبارت حديث به اين صورت است: « إِلّا مَنْ دَعا بِدُعاءِ الْغَريقِ »؛ (مگر كسى كه دعاى غريق را بخواند.) ر.ك: بحار الانوار، ج 52، ص 133 و 148؛ ج 92، ص 326؛ اعلام الورى، ص 432؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 228؛ غيبة النعمانى، ص 159؛ كمال الدين، ج 2، ص 348 و 351؛ منتخب الانوار، ص 80، مهجّ الدّعوات، ص 332، در ذيل برخى از اين روايات بيان شده است كه مقصود از دعاى غريق، دعاى آينده: « يا أَللّه يا رَحْمانُ يا رَحيمُ... » است.


2.بحار الانوار، ج 3، ص 80؛ ج 36، ص 358؛ طرائف، ج 1، ص 177.


3.بحار الانوار، ج 51، ص 30، 157؛ ج 52، ص 23؛ اعلام الورى، ص 436، 439؛ الخرائج، ج 3، ص 1171؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 230، 231؛ كشف الغمّة، ج 2، ص 526؛ كفاية الاثر، ص 283؛ كمال الدين، ج 2، ص 378، 384، منتخب الانوار، ص 39.


4.بحار الانوار، ج 52، ص 148؛ ج 92، ص 326؛ اعلام الورى، ص 432؛ كمال الدين، ج 2، ص 351؛ منتخب الانوار، ص 80؛ مهج الدعوات، ص 332.



به گزارش جهان، دکتر محمد‌حسین رجبی(دوانی) کارشناس تاریخ اسلام در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد جایگاه مهدویت در روایات تاریخی گفت: در عالم تسنن به تواتر رسیده که اهل تسنن به فرمایش پیامبر(ص) معتقد هستند که مهدی در آخرالزمان قیام خواهد کرد و جهان را نجات خواهد داد، حتی اگر یک روز از عمر زمین باقی مانده باشد که خداوند آن روز را به قدری طولانی می‌کند تا مهدی موعود(عج) ظهور و جهان را پر از عدل و داد کند.



وی افزود: منتها تفاوت اعتقاد اکثریت اهل تسنن با شیعه در این است که آنها معتقدند که مهدی از اولاد امام حسین(ع) است و در آخرالزمان به دنیا خواهد آمد و دنیا را نجات خواهد داد، اما شیعه معتقد است که حضرت مهدی(عج) فرزند امام حسن عسگری(ع) است که در سن پنج سالگی در پی شهادت پدر به غیبت صغری رفت و بعد از چند سال غیبت کبری آن حضرت آغاز شد که تاکنون ادامه دارد.



عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) در ادامه سخنانش بیان کرد: جالب است بدانیم برخی از اهل تسنن همانند شیعه اعتقاد دارند که مهدی موعود(عج) فرزند امام حسن عسگری(ع) است که در این ارتباط مرحوم پدرم استاد علی دوانی در کتاب «دانشمندان عامه و مهدی موعود(عج)» 123 نفر از دانشمندان اهل تسنن را که معتقدند مهدی موعود(عج) فرزند امام حسن عسگری(ع) بوده را با ذکر اسناد مربوطه معرفی کرد که این هم در نوع خود بحث جالب توجهی است.



وی اظهار داشت: بنابراین حتی کسانی که اعتقادات الهی هم ندارند در پی عدل هستند و می‌خواهند عدالت یکسان بر عالم بشریت حاکم شود، حتی نظام‌های مارکسیستی که معتقد بودند که انسان به کمون اولیه بر می‌گردد و همه در آن کمون یکسان هستند و از مواهب طبیعت یکسان برخوردار خواهند بود؛ در واقع همین اعتقاد به عدالت و منجی بود که به انحراف کشیده شده است و در قالب الحاد و جامعه اولیه کمونیستی خودش را جلوه‌گر کرد.



معاون پژوهشی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه امام حسین(ع) تأکید کرد: بنابراین نجات‌بخش جهان نه امری و اعتقادی مربوط به ادیان الهی و مکتب‌های فکری، بلکه یک امر فطری است که بشریت در پی آن است و با عقل سلیم به این نتیجه می‌رسد که جهان نمی‌تواند به حال خود رها شده باشد و تا ابد اقلیتی با ظلم و جور بخواهند بر اکثریت حاکمیت پیدا کنند و حق و حقوق آنها را پایمال کنند.



وی در مورد شرایط و زمانه ظهور آن حضرت بیان کرد: زمان ظهور حضرت حجت(عج) را فقط ذات اقدس الهی می‌داند و لا غیر، حتی از ظواهر روایات بر می‌آید که خود امام عصر(عج) زمان ظهور را نمی‌دانند. در روایات داریم هر کس که زمانی را برای ظهور تعیین کند دروغگو است. این امر فقط از اختیارات ذات اقدس الهی است، اما روایات فراوانی وجود دارد که بیان‌ کننده نشانه‌ های ظهور و در حقیقت رسیدن به آخرالزمان است که از آنها بر می‌آید.



وی افزود: برخی از نشانه‌های ظهور و ورود به آخرالزمان اتفاق افتاده و برخی هم در حال اتفاق افتادن است و برخی هم هنوز محقق نشده است، البته نمی‌دانیم که آخرالزمان چه محدوده‌ای دارد و این هم از مواردی است که در علم الهی مستتر است، اما آنچه مسلم است این است که آخرالزمان فرارسیده است. در روایات نشانه‌هایی داریم که اتفاق افتاده و برخی هم امروزه در جریان است.


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:امام مهدی+امام زمان+غیبت+ظهور+قیام+آخرالزمان+سوریه+عراق+وهابیت, :: 18:4 :: توسط : عبدالمهدی

انسان دين‌دار عصر غيبت که دسترسي عادي به امام زمان(عج) ندارد، بر اساس درک عقلي و تهذيب اخلاق و انديشه به يقين والايي دست مي‌يابد و همواره


به گزارش جهان به نقل از ايسنا، به مناسبت ۱۵ شعبان ميلاد باسعادت حضرت مهدي (عج) نظر خوانندگان را به گوشه‌هايي از درياي بي‌كران معرفتي كه حضرت مهدي(عج) مسلمانان را از آن بهره‌مند كرده‌اند، جلب مي‌كند.


صاحب‌الزمان، مهدي موعود(عج) مي‌فرمايند؛


۱. نفع بردن از من در زمان غيبتم مانند نفع بردن از خورشيد هنگام پنهان شدنش در پشت ابرهاست و همانا من ايمني بخش اهل زمين هستم، همچنانکه ستارگان ايمني بخش اهل آسمانند. (بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۸۱)


۲. من ذخيره خدا در روي زمين و انتقام گيرنده از دشمنان او هستم. (تفسير نورالثقلين، ج ۲، ص ۳۹۲)


۳. ملعون است، ملعون است کسي که نماز مغربش را به تأخير بيندازد، تا زماني که ستارگان آسمان پديدار شوند. (بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۵)


۴. هيچ چيز مانند نماز بيني شيطان را به خاک نمي‌مالد، پس نماز بگزار و بيني شيطان را به خاک بمال. (بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۸۲)


۵. هر يک از پدرانم بيعت يکي از طاغوت‌هاي زمان به گردنشان بود، ولي من در حالي قيام خواهم کرد که بيعت هيچ طاغوتي به گردنم نباشد. (بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۸۱)


۶. من آخرين جانشين پيامبر هستم، و به وسيله من است که خداوند بلا را از خاندان و شيعيانم دور مي‌سازد. (بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۰)


۷. هر کس در اجراي اوامر خداوند کوشا باشد، خدا نيز وي را در دستيابي به حاجتش ياري مي‌کند. (بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۳۳۱)


۸. سنت تخلف‌ناپذير خداوند بر اين است که حق را به فرجام برساند و باطل را نابود کند، و او بر آنچه بيان نمودم گواه است. (بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۹۳)


۹. براي زود فرارسيدن فرج (و ظهور ما) زياد دعا کنيد، که آن همان فرج و گشايش شماست. (کمال‌الدين للصدوق، ج ۲، ص ۴۸۵)


۱۰. اگر خواستار رشد و کمال معنوي باشي هدايت مي‌شوي، و اگر طلب کني مي‌يابي. (بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۳۳۹)


۱۱. ما در رعايت حال شما کوتاهي نمي‌کنيم و ياد شما را از خاطر نبرده‌ايم، که اگر جز اين بود گرفتاري‌ها به شما روي مي‌آورد و دشمنان شما را ريشه کن مي‌کردند. پس از خدا بترسيد و ما را پشتيباني کنيد. (بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۵)


۱۲. و اما در پيشامدها و مسايل جديد به راويان حديث ما مراجعه کنيد، زيرا که آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم. (بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۸۱)


۱۳. اگر از خداوند (صاحب عزت و جلال) طلب آمرزش کني، خداوند تو را مي‌آمرزد. (بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۳۲۹)


۱۴. همانا خدايتعالي مردم را بيهوده نيافريده و بدون تکليف و جزا رهايشان نکرده است. (الغيبة للشيخ الطوسي، ص ۱۷۴)


۱۵. خداوندا! وعده‌اي را که به من داداه‌اي، برآورده کن و امر قيام مرا تمام فرما. قدم‌هايم را ثابت بدار و در سايه قيام من، جهان را پر از عدل و داد کن. (بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۳)


۱۶. شهادت مي‌دهم که معبودي جز خداي يکتا نيست و ملائکه آسمان و صاحبان علم نيز شهادت مي‌دهند، آن خدايي که به عدل و داد قيام مي‌کند، نيست خدايي جز او که مقتدر و حکيم مي‌باشد، و همانا دين نزد خدا اسلام است. (بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۶)


۱۷. ايمان خداوند عزوجل و بندگانش قرابت و خويشاوندي نيست، و هر کس که مرا انکار کند از من نيست. (الغيبة للشيخ الطوسي، ص ۱۷۶)


۱۸. شيعيان ما هنگامي به فرجام نيک و زيباي خداوند مي‌رسند که از گناهاني که نهي شده‌اند، احتراز نمايند. (بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۷)


۱۹. کفايت در کارها و عنايت و سرپرستي در همه امور را تنها از خدايتعالي خواهانم. (بحارالأنوار، ج ۲۵، ص ۱۸۳)


۲۰. قلب‌هاي ما جايگاه مشيت الهي است، پس هرگاه او بخواهد ما هم مي‌خواهيم. (بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۵۱)


۲۱. اگر نبود که ما دوستار صلاح شما هستيم و به شما لطف و مرحمت داريم، همانا به شما توجه و التفات نمي‌کرديم. (بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۹)


۲۲. من مهدي هستم، منم قيام گر زمان، منم آنکه زمين را آکنده از عدل مي‌سازد، آنچنان که از ستم پر شده بود. (بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲)


۲۳. ستمکاران پنداشتند که حجت خدا نابود شدني است، در حالي که اگر به ما اجازه سخن گفتن داده مي‌شد، شک و ترديد از ميان برداشته مي‌شد. (بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۴)


۲۴. من صاحب حقم ... علامت ظهورم زياد شدن آشوب‌ها و فتنه‌هاست. (بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۳۲۰)


۲۵. علم و دانش ما به خبرهاي شما احاطه دارد و چيزي از اخبار شما بر ما پوشيده نمي‌ماند. (بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۵)


۲۶. دين از آن محمد(ص) و عدايت از آن علي اميرالمؤمنين(ع ) است، زيرا عدالت مال اوست و در نسل او مي‌ماند تا روز قيامت. (بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۶۰)


۲۷. کسي که نسبت به ما ظلم ورزد، از جمله ستمکاراني است که مشمول لعنت خدا است، چراکه خدا فرموده است: " آگاه باشيد که لعنت خدا بر ستمکاران است." (بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۸۲)


۲۸. سجده شکر از لازم‌ترين و واجب‌ترين مستحبات است. (بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۶۱)


۲۹. هرگاه خداوند به ما اجازه دهند که سخن بگوييم، حق ظاهر خواهد شد و باطل سست و ضعيف شده و از ميان شما خواهد رفت. (بحارالأنوار، ج ۲۵، ص ۱۸۳)


۳۰. زمان ظهور و فرج ما با خداست، و تعيين کنندگان وقت ظهور، دروغگويانند. (بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۸۱)


۳۱. از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و کارها را به ما واگذاريد، برماست که شما را از سرچشمه سيراب برگردانيم، چنان که بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پي کشف آنچه از شما پوشيده شده نرويد و مقصد خود را با دوستي ما بر اساس راهي که روشن است به طرف ما قرار دهيد. (بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۹)


۳۲. ظهوري نيست مگر به اجازه خداوند متعال، و آن هم پس از زمان طولاني و قساوت دل‌ها و فراگير شدن زمين از جور و ستم. (الإحتجاج للطبرسي، ج ۲، ص ۴۷۸)


۳۳. آگاه باشيد به زودي کساني ادعاي مشاهده مرا خواهند کرد. آگاه باشيد هر کس قبل از "خروج سفياني" و شنيدن صداي آسماني، ادعاي مشاهده مرا کند دروغگو و افترا زننده است حرکت و نيرويي جز به خداي بزرگ نيست. (الإحتجاج للطبرسي، ج ۲، ص ۴۷۸)


۳۴. اگر شيعيان ما - که خداوند آن‌ها را به طاعت و بندگي خويش موفق بدارد - در وفاي به عهد و پيمان الهي اتحاد و اتفاق مي‌داشتند و عهد و پيمان را محترم مي‌شمردند، سعادت ديدار ما به تأخير نمي‌افتاد و زودتر به سعادت ديدار ما نائل مي‌شدند. (الإحتجاج للطبرسي، ج ۲، ص ۴۹۹)


۳۵. فضيلت دعا و تسبيح بعد از نمازهاي واجب در مقايسه با دعا و تسبيح پس از نمازهاي مستحبي، مانند فضيلت واجبات بر مستحبات است. (الإحتجاج للطبرسي، ج ۲، ص ۴۸۷)


۳۶. سجده بر قبر جايز نيست. (الإحتجاج للطبرسي، ج ۲، ص ۴۹۰)


۳۷. وجود من براي اهل زمين سبب امان و آسايش است، همچنان که ستارگان سبب امان اهل آسمانند. (بحارالأنوار، ج ۷۸، ص۳۸۰)


۳۸. زمين خالي از محبت خدا نيست، يا آشکار است و يا نهان. (کمال‌الدين للصدوق، ج ۲، ص ۵۱۱)


۳۹. هرگاه علم و نشانه‌اي پنهان شود، علم ديگري آشکار گردد، و هر زمان که ستاره‌اي افول کند، ستاره‌اي ديگر طلوع نمايد. (بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۸۵)


۴۰. بار الها! توفيق بندگي و دوري از گناه و نيت پاک و شناخت حرام را به ما عطا فرما، و با هدايت و استقامت در راهت گراميمان بدار. (المصباح للکفعمي، ص ۲۸۱)


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 13 تير 1391برچسب:امام مهدی+امام زمان+غیبت+ظهور+قیام+آخرالزمان, :: 19:28 :: توسط : عبدالمهدی

منابع آگاه مي‌گويند عربستان سعودي عملاً به دو قسمت بزرگ تقسيم شده است و فرزندان پادشاه و وليعهد درگذشته هر کدام قسمتي از کشور را در اختيار گرفته و حکمراني ‌مي‌کنند.

به گزارش جهان به نقل از العالم، متعب بن عبدالله که خبر موثقي از پدر بيمارش در دست نيست، با کنترل پايتخت ييلاقي حکام کشور در جده و همچنين تسلط بر شهرهاي مهم حجاز مانند مدينه، مکه، طائف و ابها که نيمي از جمعيت کشور را در خود دارند و همچنين از نظر ديني مهم هستند، خود را براي رقابت در روزهاي پس از مرگ پدر آماده مي‌کند.

اما در سوي ديگر، محمد بن نايف قرار دارد که در زمان پدرش فرد قدرتمند وزارت کشور بود و در دوره وليعهدي وي نيز اسب مراد بر عربستان مي‌راند. او که در رياض بود، علاوه بر کنترل پايتخت، چشم به سواحل شرقي کشور به خصوص مناطق نفت خيز داشته و مي‌خواهد در سهم‌خواهي قدرت نقشي تعيين کننده داشته باشد.

به گفته اين منابع آگاه در حالي که تلاش مي‌شد تا اختلافات خانوادگي در عربستان براي رسيدن به قدرت چندان بروز نکند، اما نسل دوم خاندان آل‌سعود نمي‌خواهند صف مانده و از هم‌اکنون تلاش مي‌کنند بعد از مرگ عبدالله شوک جدي به جامعه وارد کنند و در اين زمينه گوي رقابت را هم ربوده‌اند.

متعب که بيش از سه دهه است پدرش همه‌کاره مملکت بوده و فرماندهي گارد ملي را هم بر عهده دارد خود يک نظامي تحصيل کرده است و بين امراي ارتش نيز نفوذ ويژه‌اي دارد. اينکه او چرا در منطقه حجاز مشغول فعاليت بيشتر به خاطر خانواده مادري‌اش که از قبيله شمر است باز مي‌گردد.

اما محمد بن نايف که حدود چهار دهه است امنيتي‌ترين پرونده‌ها را در کشور در دست مطالعه و پيگيري‌ داشته آن اندازه از عموزادگانش سند و مدرک دارد که آنها را سر جاي خود نشانده و با خود همراه کند. گفته مي‌شود جدي‌ترين فردي که اکنون سر جاي خود نشسته، بندر بن سلطان است که در حال حاضر پرونده سوريه را در دست دارد و گمان مي‌رود به دليل سو‌ء مديريت و حيف و ميل ميلياردها دلار از ثروت ممکلت، توبيخ شود.

اما موضوع مهمتر، نقش وليعهد فعلي است که وزارت دفاع را هم در دست دارد، سلمان که به سرطان مبتلا است و سکته نصف و نيمه‌اي هم زده است، مانند ديگر برادرانش مدام با هواپيماي خصوصي مجلل خود در مسير نيويورک است تا معالجه گردد. به گفته منابع داخل حکومت عربستان، حال و روز سلمان آن اندازه خراب است که فرصت رسيدگي به هيچ مساله‌اي جز بيماري خود را ندارد.

گفته مي‌شود تقسيم قدرت به صورت جدي ميان نوادگان آل‌سعود در جريان است و حتي به علماي اين کشور هم رسيده است به گونه‌اي که ستادهاي امر به معروف و نهي از منکر که از سوي جريان وهابي حمايت مي‌شود پشت سر محمد ايستاده‌اند و علماي سلفي که تفکر وهابي ندارند و بيشتر در مکه و مدينه حضور دارند، از متعب حمايت مي‌کنند.

خارج شدن عبدالله شاه سعودي از انظار نيز به شايعات در مورد احتمال کودتا در عربستان دامن زده است و برخي از منابع مي‌گويند مسايل به گونه‌اي بغرنج و پيچيده شده است که در صورت بروز کوچک‌ترين جرقه‌اي ممکن است همه چيز را بر باد دهد.



جهان نیوز/حجت‌الاسلام کاظم صدیقی امام جمعه موقت تهران در آستانه پانزدهمین سالگرد رحلت آیت‌الله بهاءالدینی ماجراهای مختلفی از مکاشفات این عالم ربانی بیان کرد.

به گزارش جهان به نقل از ماهنامه پاسدار اسلام، در آستانه پانزدهمین سالگرد رحلت عالم ربانی و عارف پارسا، حضرت آیت‌الله سیدرضا بهاءالدینی، فرصت را مغتنم دانستیم تا خدمت حجت‌الاسلام والمسلمین صدیقی برسیم و از زبان ایشان شمه‌ای از حالات و کمالات آن سالک الی الله را بشنویم.

در این گفت‌وگوی صمیمی، صحبت‌های شنیدنی و نکات جالبی هم درخصوص آیت الله بهجت، امام خمینی و رهبر معظم انقلاب مطرح شد که دریچه‌های جدیدی را در شناخت این بزرگواران به روی مخاطب می‌گشاید.

*سؤال اولمان این است که از چه زمانی با آیت‌الله بهاءالدینی آشنا شدید؟

ـ خیلی دقیق یادم نیست. من بچه طلبه بودم در یک مجلسی که ایشان بودند، روضه خواندم و آقای بهاءالدینی خیلی مرا تحویل گرفت. این حرف‌هایی که الان به برکت امام و انقلاب مطرح است، آن موقع اصلاً کسی در این وادی‌ها نبود، ولی خب امثال آنها را دوست داشتم. اینها هم ما را دوست می‌داشتند و خیلی عادی تفقد و نوازش می‌کردند، ولی رفت و آمد اصلی ما با مرحوم آیت‌الله بهاءالدینی از اواخر دوره حضرت امام بود که رسماً گاهی به منزلشان می‌رفتیم. ایشان هم سراغ ما را می‌گرفت. قهراً هم آدم یک احساس خاص و جدیدی پیدا می‌کند. کرامت‌های ایشان را می‌شنیدیم و دیگر با این دید به ایشان نگاه می‌کردیم. آن وقت‌ها این جوری نبود. نماز آقای بهجت می‌رفتیم، روضه آقای بهجت می‌رفتیم و حالیمان نبود که آقای بهجت از اولیاءالله است، اشرافی دارد، چشم بازی دارد. اینها حالیمان نبود، ولی دوست داشتیم. آقای بهاءالدینی هم همین‌ جور بود. بعد از انقلاب، امام افق را عوض کرد و خیلی از ناگفتنی‌ها را دریافتیم و فهمیدیم که اینجاها هم خبرهایی هست.

ما معمولاً خدمت آیت‌الله بهاءالدینی می‌رفتیم و معمولاً هم ایشان نوازش خاصی داشت و گاهی ما را برای ناهار نگه می‌داشت. صبح که می‌رفتیم، می‌پرسید صبحانه خوردی یا نه و به ما صبحانه می‌داد. یک بار تهران آمدند، منزل ما و شب ماندند. تنها شبی که خدمت ایشان بودم، همان شبی بود که ایشان تهران بود. دلم می‌خواست بدانم شب را ایشان چگونه می‌گذراند؟ و آن شب را نخوابیدم. ایشان بعد از نیمه شب بلند شد. می‌دانستیم که چای باید کنارشان باشد، چایشان آماده بود. قبل از وضو، بلند شدند، نشستند مدتی در عالم خودشان بودند و داشتند نگاه می‌کردند، بعد رفتند وضو گرفتند و آمدند و نماز شب مختصری خواندند. شاید نماز شب آقا یک ربع بیشتر طول نکشید. بعد از نماز شب همین‌طور ساعتها در عالم خودشان بودند.

* با آیت‌الله بهجت از چه زمانی آشنا شدید؟

ـ دقیقا یادم نمی‌آید ولی از همان دورانی که بچه طلبه بودم خدمت آیت‌الله بهجت، علاقه داشتم. همان ایام یک بار که رفته بودم مشهد، برای آقا یک پوستین‌ خریدم. وقتی برگشتم رفتم درِ خانه آقای بهجت. در زدم، آمد دم در، گفتم: «آقا! من این را برای شما آورده‌ام».

فرمودند: «اگر روز قیامت، مرا دیدی که وضع بدی دارم، پشیمان نمی‌شوی که این را آوردی؟ اگر به عنوان یک آدم خوب آوردی، به من نده». از همان ‌جا خلاصه حجت را رساند که اینکه دیگران فکر کنند آدم خوبی هستی فایده ندارد...

ما که افق آنها را نداشتیم، فقط ظواهرشان را می‌دیدیم. آقای بهجت کلاس دیگری بود، آقای بهاءالدینی مسیر خاص خودش را داشت و در نوع خودش بی‌نظیر بود.

آقای بهجت استاد داشته، استادش آقای قاضی بوده و کار کرده، رفقایشان امثال آقای علامه طباطبایی و دیگران بودند و اهل دستورات و نسخه‌ها و سیر و سلوک بوده است. اما آقای بهاءالدینی تا آخر عمر اصلاً در این وادی‌ها نه رفت و نه کسی را تشویق کرد که فلان ذکر را بگویند، فلان کار را بکنند. مجالسش خیلی عُرفی و عادی و نشست و برخاستش خیلی مردمی بود. با همه بود و با هیچ‌کس نبود. آقای بهجت امساک داشت در اینکه همه را بپذیرد یا وقتش را به همه کسی بدهد و علی‌الدوام مشغول کارهای خاص خودش بود، ولی آقای بهاءالدینی خیلی دست‌باز بود در اینکه همه را بپذیرد و رفت و آمد کند. هیچ تکلفی، هیچ نوع تقیدی جز قید شرعی در وجود آقای بهاءالدینی مطلقاً نبود.

وقتی ایشان آمد منزل ما، خب به اعتبار ایشان عده دیگری هم آمده بودند. عیال ما هم با یک عشقی، آستین بالا زده بود و غذاهای خوبی درست کرد. برای آقا سوپ به همراه آن غذاها درست کرده بود. اما ایشان هیچ دست به غذاها نبرد، ولی سوپ را خورد. آب هویج آوردیم، آب هویج را هم خورد، ولی نه گله کرد که چرا این‌ جور غذایی را درست کردید، نه خودش این ‌جور بود که حالا که اینها زحمت کشیده‌اند باید بخوریم. هیچ! هیچ! راحتِ راحت! انگار مثلاً خانه خودش است و هیچ تکلفی نداشت. بعد هم صبح که شد، گفت: «من می‌خواهم بروم کنار باغچه بنشینم». فرش انداختیم و آنجا نشست. حالا اینکه مهمان است و چیز خاصی باشد، اصلاً مطرح نبود.

محضرشان هم که می‌رفتیم، این جور نبود که حالا کسی آمده و چیز جدیدی باید باشد. همان حالات عادی خودشان را داشت. بی‌تکلفی آقای بهاءالدینی بارز بود و علاوه بر آن، از بازی و بازیگر خیلی بدش می‌آمد.

فردی از ایشان درخواست کرده بود که بروند منزلش و شاید مقدماتی را هم فراهم کرده بود. آن بنده خدا کاره‌ای هم بود، وقتی آمد، آقا یک حالتی نشان دادند که خیلی برای ما عجیب بود و نرفتند. هم نرفتند و هم نشان دادند که خوششان نمی‌آید. اما اشخاصی بودند که در آن رده‌ها نبودند، ولی آقا به قدری راحت برخورد می‌کرد که طرف احساس می‌کرد آقا خیلی دوستش دارد. معمولاً این شیوه ایشان، شیوه حضرت رسول‌«ص» بود.

خود من هم فکر می‌کردم، آقا هیچ‌کس را بیشتر از من دوست نمی‌دارد! آخرین دیداری که با ایشان داشتم، حالشان خوب نبود، سکته‌شان شدید بود. می‌خواستند بلند شوند نمی‌توانستند، من رفتم کمک کنم. حاج‌آقا عبدالله آمد، ایشان گفت: «بعضی‌ها از فرزند به آدم نزدیک‌ترند، بگذار کمک کند»، ولی احساسم این است که با خیلی‌ها این جور بودند. وقتی عنایتشان شامل بود، هر کسی که می‌رفت فکر می‌کرد که آقا خیلی به ایشان لطف دارند.

* از کرامات و حالات معنوی آن بزرگوران چه مواردی را در یاد دارید؟

ـ من در محضر آقای بهاءالدینی نه سؤال می‌کردم و نه پیش آمد که ایشان از کرامت‌ها چیزی بگوید.

با آقای بهجت هم در طی سنواتی که روضه‌خوانشان بودیم و خیلی وقت‌ها در خلوت‌هایشان بودیم، گاهی می‌رفتم، آقا می‌آمدند، می‌نشستند و تحملمان می‌کردند، ولی یادم نمی‌آید یک بار چیزی سؤال کرده باشم. معمولاً دوست داشتم خودشان عنایتی بکنند و حرفی بزنند. من نه چیزی پرسیدم، نه ایشان از این مسائل با ما چیزی مطرح کردند البته گاهی بعضی از کرامت‌های دیگران را می‌گفتند.

آقای بهاءالدینی قضیه‌ دوره بچگی خود را این گونه فرمودند که: «با بچه‌ها بازی می‌کردیم، خواب دیدیم، مَلَکی چیزی تقسیم می‌کند. به ما که رسید، گفتند این اهل بازی است. به او چیزی ندهید». فرمودند: «بچه بودم که این خواب را دیدم. از آنجا بازی را از ما گرفتند و ما بازی را کنار گذاشتیم» و ایشان هم خودش واقعاً بازی نداشت. از این تشریفاتی که بعضی از ماها، در شأن آخوندی‌مان رعایت‌هایی می‌کنیم، اصلاً نداشت. هیچ نداشت. ایشان با اشخاصی که این جور بودند، خوشحال نبود.

یک چیزی هم که در آقای بهاءالدینی یافتم، هم خودشان تصریح می‌کردند و هم خودم گاهی دیده بودم. ایشان نفوس ناریه را می‌شناختند. یک بار رفتم خدمت ایشان. ساعت را نگاه کردم، دیدم چهار ساعت است در منزل ایشان هستم. خیلی خجالت کشیدم. بین خود و خدا منفعل شدم. چنین آقایی و چنین نوری را ما چه کاره‌ایم که چهار ساعت وقت ایشان را گرفتیم؟ با خجالت به ایشان گفتم: «آقا! ما در محضر شما گویا در زمان نیستیم. من به ساعت نگاه نکرده بودم. خیلی مزاحم شدیم، اذیت شدید.» ایشان فرمودند: «نه! ما از وجود شما اذیت نمی‌شویم. ما از نفوس ناریه اذیت می‌شویم».

آقای بهاءالدینی یک چیزی را برای همه تکرار می‌کرد، آقای بهجت هم یک چیزی را برای همه تکرار می‌کرد. آقای بهجت یکی قضیه عمروعاص را که موقع مردن، از شدت حسرت انگشت به دهان بود و با آن حال سقط شد، خیلی برای عبرت تکرار می‌کرد. دیگر اینکه به همه این کلید را می‌گفتند که در مسلّمات شرع، به یقینیات خودتان عمل کنید، در غیر یقینیات توقف کنید تا برایتان روشن شود. در بعضی از مواقع این را هم تکرار می‌کردند، ولی پیش همه نمی‌گفتند. ایشان حدیثی را اضافه می‌کردند: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»(۱).

مکرر از مرحوم بهاءالدینی این حدیث را در جلسات مختلفی که ایشان موعظه می‌کردند، مکرر از ایشان می‌شنیدم که پیغمبر فرموده است: «خداوند تمام مَساوی(بدی‌ها) را در یک بیت جمع و قفل کرده است، کلیدش شراب است. هر که شراب می‌خورد، این بیت مَساوی را باز می‌کند و به همه مَساوی راه دارد» و می‌فرمودند، پیغمبر فرمود: «دروغ بدتر از شراب است». ایشان در مقام معالجه دردهای اجتماعی، خیلی روی این موضوع حساس بودند و بارها می‌گفتند که دروغ بدتر از شراب است.

به نظر می‌رسید حالتی که آقای بهاءالدینی داشت، حالت شهود بود، حضورش هم قوی بود. آدم وقتی خدمت آقای بهاءالدینی بود، واقعاً احساس حضور در محضر خدا را می‌کرد. گویا این خودِ آئینه خداست و خدا در وجودش جلوه دارد. در عین حال که با آدم حرف می‌زد، عالمش عالم عجیبی بود که جز تعبیر به حضور نمی‌شود چیزی گفت. دیگر اینکه نگاه‌هایش حاکی از این بود که ایشان یک چیزهایی را می‌بیند. بعضی از دوستان ما می‌گفتند که مکاشفات آقای بهاءالدینی آنقدر زیاد است که گاهی این رؤیت سَر را با رؤیت سِرّش اشتباه می‌کند! علی‌الدوام پسِ پرده را با آن چشم باطنش می‌دید، در عین حال که چشم ظاهرش هم باز بود.

ایشان منزل ما که بودند، آقای فاطمی‌نیا آمد. دیروقت بود. آقای بهاءالدینی فرمودند: «خیلی گشتی». ظاهرا آقای فاطمی‌نیا راه را گم کرده بودند و زیاد گشته بودند و گفت: «تا راه را پیدا کنیم خیلی گشتیم». ایشان گشتن آنها را داشتند می‌دیدند.

جریان شهید صیاد هم مشهور است. ما هم هر وقت رفتیم، گویا آقا آماده بودند و می‌دانستند که بناست ما بیاییم. یک بار هم نشد که آمدن برایشان غیرمنتظره باشد. گویا بنا بوده و خودشان خواستند که شما بیایید و با آمادگی می‌پذیرفتند.

* داستان شهید صیاد شیرازی که اشاره کردید چه بود؟

مرحوم صیاد از جبهه که می‌آمدند، به قم رسیده بودند، شب دیروقت بوده. ایشان به دوستش پیشنهاد کرده بود که برویم پیش آقای بهاءالدینی. رفیقش گفته بود که الان که وقتش نیست. گفته بود: «نه، دلم برای آقا تنگ شده». وقتی رفته بودند، در زده بودند، آقا خودش در را باز کرده بود و چایی هم آماده بود. مرحوم صیاد گفته بود: «آقا! ما فکر می‌کردیم دیروقت داریم می‌آییم. چه‌جور شد که چایتان آماده است؟» فرموده بود: «همانی که در دل شما انداخت که بیایید، همان هم به ما گفت که چای درست کنیم».

*شهید صیاد اهل معنا بود...

ـ به بزرگان و به اخلاقیون علاقمند بود، به توسلات علاقمند بود. صیاد کارش درست بود، خدا رحمتش کند.



*اشاره فرمودید که علی الظاهر نماز شب آقای بهاءالدینی ساده بود، آن ذکر و ورد هم به آن صورت و با آن دستورالعمل‌های خاص که در سیر و سلوک هست، ایشان نداشت. پس این مقام و ویژگی را از کجا به دست آورده بود؟

ـ اینکه عرض کردم ایشان بی‌نظیر بود، برداشتم با عقل قاصر خودم همین است، فکر می‌کنم این موهبتی است. اینها اول مجذوب می‌شوند، بعد راه می‌افتند. دیگران راه می‌افتند تا جذبه‌ها ببرند. اینها از اول مجذوب‌اند. آقای بهاءالدینی که فرمودند در بچگی بازی را از من گرفتند، پیدا بود که از همان وقت دستی با ایشان همراه شده است. اینکه «ناجاهم فی قلوبهم» امیرالمؤمنین در جملات نهج‌البلاغه دارند، سکوتشان حاکی از این است که از جای دیگر با آنها اشراق می‌شود، خودش سکوت کرده است که او بگوید.

* گاهی وقت‌ها برای ما که نمازمان ناقص است، خیلی حواسمان جمع باشد، تازه توجه به الفاظ پیدا می‌کنیم که داریم چه لفظی را با چه معنایی می‌گوییم. خیلی تلاش کنیم معنای آن لفظ را هم در ذهنمان مرور می‌کنیم. «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ* صِرَاطَ الَّذِینَ...»، اما قرب و خدا را در آن لحظه با همه وجود یافتن و احساس کردن و حضور در محضر او را احساس کردن و سخن گفتن با او را درک نمی‌کنیم و گاهی اوقات الفاظ به نوعی حجاب می‌شوند و همین طور تقید به تجوید و آداب قرائت و تلاوت. البته اینها جای خودشان را دارند و آثار خودشان را. حتی در روایات داریم که شنیدن آیات قرآن یا خواندن و مطالعه‌ کردنش برای هر حرفی حسنه و درجه و محو سیئه دارد و بی‌اثر نیست و آثار زیادی دارد، ولی شاید مرحله عمیق‌تر قضیه، نکته‌ای باشد که فرمودید آقای بهاءالدینی بعد از نماز مدتها در سکوت می‌نشست و غرق در فکر و اندیشه و تمرکز روی خدا... «تَفَکُّر السَّاعَةِ اَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِین سِنَة».

ـ همان حالات حضرت ابی‌ذر: «کانَ أَکْثَرُ عِبادَةِ أَبی‌ذَر أَلتَّفَکُرَ و الْأِعتِبارَ»(۲)

*تفکر در خدا... «اُذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا»(۳) که همان ذکر قلبی است.

ـ بله...

*رابطه آقای بهاءالدینی با امام چگونه بود؟

ـ ایشان معتقد بود که امام ولایت تکوینی دارد. ایشان می‌گفتند اینکه امام با یک صحبت یا یک نوشته، خلقی را بیرون می‌کشد یا تعطیل می‌کند، این جور نیست که بر اساس یک امر اعتباری این کار را بکند. ایشان در خلق تصرف می‌کند و حتی افرادی که در خط نیستند، همراهی می‌کنند. معتقد بود که همان ولایت تکوینی است. آقای بهاءالدینی درباره امام فرمودند که این ولایت تکوینی است. یکی هم اینکه فرمودند: «امام که می‌آید و دستش را بالا می‌برد، نیت می‌کند و برای خدا دستش را بالا می‌برد. همه کارهایش برای خداست، دستش را هم که تکان می‌دهد، برای خداست».

* از آقای بهاءالدینی در ارتباط با مقام معظم رهبری مطالب مختلفی نقل شده است. شما در این خصوص چه می‌دانید؟

ـ حافظه‌ام خیلی قوی نیست. گاهی خدا می‌آورد در ذهنمان و یک چیزهایی به مناسبت‌ها می‌آید، ولی الان چیزی که یادم هست، ایشان همین اواخر عمرشان آمدند تهران و رفتند بیمارستان. من هم اینجا رفتم دیدنشان و هم بعد رفتم قم. ایشان فرمود: «می‌دانستم مشکل من پزشکی نیست. با طبیب حل نمی‌شود، ولی چون حضرت آقا خواستند بروم، به احترام ایشان رفتم».

* آقا از ایشان خواسته بودند که برای معالجه بروند؟

ـ بله. ایشان با پیشنهاد حضرت آقا رفته بود و می‌گفتند با اینکه می‌دانستم مؤثر واقع نمی‌شود، به احترام ایشان رفتم.

تا اینجا را خودم از آقای بهاءالدینی شنیدم. آقای شمشیری می‌گفت که آقای بهاءالدینی فرمودند: «من می‌دانستم کار این ‌جوری نیست و به احترام آقا آمدم بیمارستان شهید رجایی، ولی وقتی آمدم فهمیدم خیری در آن بوده و وجود مبارک امام زمان ـ ‌اروحنا فداه‌ـ برای عیادت اینجا تشریف آوردند». معلوم شد که حکمتش این بوده که حضرت قرار بوده قدمشان را اینجا بگذارند.

*به غیر از این مورد آیا ایشان باز هم به حضرت حجت تشرف داشتند؟

ـ بله، ما یک آقای سجادی در قم داریم که همشهری‌مان است. هم از مریدهای آقای بهجت بود و هم از مریدهای آقای بهاءالدینی. گاهی هم می‌آمد و آب و جارو می‌کرد و خیلی به آقا عشق داشت. گفت: «روزی آقای بهجت آمد عیادت آقای بهاءالدینی. آمد خم شد دست آقای بهاءالدینی را ببوسد، آقای بهاءالدینی دستشان را کشیدند، ولی آقای بهجت با ایشان معانقه کردند. دو زانو نشستند کنار تختشان. مدتی نشستند، همین‌جوری نگاه می‌کردند و هیچی نمی‌گفتند». می‌گفت شاید یک ساعتی آنجا بود.


*یعنی آقای بهجت، می خواستند دست آقای بهاءالدینی را ببوسند؟

ـ بله. آقای سجادی گفت: «من ایشان را بدرقه کردم. وقتی آقای بهجت از در خانه آقای بهاءالدینی آمد بیرون، برگشت نگاهی به درِ این خانه کرد و گفت: همسایه‌های ایشان ندانستند که با چه کسی همسایه‌اند، ولی بدانند یا ندانند، برکات حضور حضرت در این خانه به اینها هم می‌رسد».

بله، خیلی نعمت‌ها را از دست دادیم ما.

*درباره موضوعی که از ایشان در مورد قائم مقام رهبری نقل شده و اینکه چه کسی جانشینی امام خواهد بود، شما چیزی در ذهنتان هست؟

ـ خودم از ایشان نشنیدم، ولی یکی از دوستانمان آقای فرحناک برایم نقل کرد، صحبت قائم‌مقامی [آقای منتظری] که شد، ایشان گفت: «نه! من این‌جور نمی‌بینم. کسی که ما دلخوش به او هستیم، آسید علی آقا است». آن وقت اصلاً کسی خوابش را هم نمی‌دید، اصلاً آن فضا، فضایی بود که کسی نمی‌توانست مقابل قائم‌مقامی چیزی بگوید.

ایشان خیلی عاطفی نسبت به حضرت آقا بود. حتی گاهی که آقازاده‌های آقا می‌رفتند آنجا و بعد که ما می‌رفتیم، با خوشحالی می‌گفت که آقامصطفی یا آقازاده دیگرشان اینجا بود.

* ذکر نکاتی از رابطه آقای بهجت و آقا هم در اینجا خالی از لطف نیست!

ـ اجمالاً ارادت آقا به آقای بهجت، خیلی سابقه دارد. آقا از ابتدا نسبت به اهل باطن یک کشش خاصی داشته، لذا خیلی‌ها سر راهش قرار گرفتند. مثلاً حضور ایشان در جلسات مرحوم حاج شیخ عباس قوچانی. ملاقات‌های مکررشان قبل از انقلاب و در دوره نهضت با آقای بهجت سابقه داشته است. من خودم به خاطر اینکه علاقمند به آقا بودم و هستم و امیدوارم تا آخر هم خدا ثابت‌قدم نگهم ‌دارد، گاهی نسبت به بعضی از مقدسین تردید داشتم که اینها نسبت به انقلاب، نظام، رهبری و ولایت سلیقه خاص خودشان را داشته باشند لذا چیزی نمی‌گفتم و سؤالی نمی‌کردم، ولی یکی از رفقایمان -که ایشان هم مثل من گاهی برای آقای بهجت روضه می‌خواند و آقا هم تشویقش می‌کرد- گفت در جلسه‌ای که خدمت آقای بهجت بودیم، یکی دو نفر آمدند خدمت آقای بهجت، یک چیزی را سؤال کردند که به نظر می‌رسید سؤالشان طوری بود که گویا تعریضی به آقا دارند. آقای بهجت با ناراحتی زیاد و نگاه تند و با عصبانیت گفتند: «شما بهتر از ایشان سراغ دارید؟ من که بهتر از ایشان سراغ ندارم».

*معروف است که همان اوایل، ایشان وقتی در حضورشان راجع به جوان بودن و کم‌سن بودن آقا نسبت به بزرگان دیگر صحبت ‌کردند، ایشان قریب به این مضمون فرموده بودند: همان یکبار که گفتند علی(ع) جوان است برای هفت پشتمان کافی است!

ـ پیشنهاد مرجعیت آقای بهجت را هم آقا به ایشان داده بود. آقای بهجت در کاغذ کوچکی که معمولاً مصرف نمی‌شود، چهار شرط نوشته و داده بودند به آقا که: از من تبلیغ نشود. رساله‌ام باعث نشود از رساله دیگری جلوگیری شود. دو شرط دیگر خاطرم نیست.

*یعنی آقا از ایشان خواسته بودند که رساله چاپ شود؟

ـ بله.

* به عنوان حسن ختام بفرمایید جنابعالی در این سال‌ها از ابعاد معنوی آقا چه دریافت کرده‌اید؟ احساس می‌شود در ایشان زمینه‌هایی از قبل بوده است. از پیشینه، سابقه و روحیه عبودیتی که ایشان داشت، انس با قرآنی که داشت، انسی که با امام رضاو اهل بیت «ع» داشت، هم‌سن‌های ایشان نکات خیلی جالبی را تعریف می‌کنند. در دوران نهضت و مبارزه و انقلاب هم که روشن است. زمان ریاست جمهوری و زمان امام و عنایت‌های خاص امام هم به ایشان روشن است، اما می‌خواهم این را عرض کنم که بعد از اینکه علی‌رغم عدم تمایل ایشان برای تصدی رهبری، خداوند مقلّب القلوب، قلب‌ها را به سوی او متمایل کرد و مسئولیت رهبری بر دوش ایشان قرار گرفت، احساس می‌شود یک نورانیت دیگری، یک معنویت دیگری، یک پیوند عمیق‌تری با خداوند، اهل‌بیت، عبادت و قرآن در وجود ایشان ایجاد شد.

ـ الحمدلله همین‌طور است. بنده علاقه دارم که هر ماه خودم را به امام رضا«ع» عرضه کنم. مدتی است که توفیق دست داده است و می‌روم. گاهی هم که کار دارم، می‌روم حرم و برمی‌گردم فرودگاه. فقط در همین حد. یک بار رفتم، از آستانه پایینِ پا که می‌خواستم وارد صحن شوم، صورتم را گذاشتم روی سنگ آستانه و به امام رضا«ع» عرض کردم: «آقا! من مهمان شما هستم. می‌خواهم بدانم که آیا شما مرا به عنوان مهمان پذیرفته‌اید؟ می‌خواهم به حساب شما اینجا باشم. خودم نمی‌خواهم هزینه کنم. تقاضای دیگرم این است که یا حضرت مهدی«عج» را ببینم یا کسی را ببینم که او حضرت را دیده باشد».

این را عرض کردم و رفتم تو. رفتم مفاتیح را باز کردم، می‌خواستم زیارت جامعه بخوانم. هنوز شروع نکرده بودم. یک آقای سلیمی در مشهد بود که منبر می‌رفت و خیلی هم حدیث حفظ بود. مرحوم طباطبایی که تابستان‌ها به مشهد می‌آمدند، ما آن وقت‌ها که مشهد بودیم جلسات آقای طباطبایی، در روزهای پنج‌شنبه را می‌رفتیم. نوعاً هم ایشان احادیث نابی را آنجا مطرح می‌کرد و آقای طباطبایی توضیح می‌داد. با آقای سلیمی در حد سلام و علیکی که در جلسات آقای طباطبایی همدیگر را می‌دیدیم، ارتباط داشتیم. غیر از آن هم هیچ ارتباطی با هم نداشتیم. هنوز شروع نکرده بودم که ایشان آمد کنار من و گفت: «فلانی! ناهار بیایید خانه ما». من چون از حضرت خواسته بودم، فوری به ذهنم آمد شاید حضرت پذیرفته‌اند. استخاره کردم، ببینم اگر این اجابت حضرت است که ناهار را بمانیم و بعد از ناهار برگردیم. استخاره خوب آمد. فهمیدم که مطلب اول برآورده شد. به ایشان گفتم: «من منزل شما را بلد نیستم». گفت: «ظهر بیا مسجد ملاحیدر، نماز آقای مروارید، من می‌آیم و از آنجا با هم می‌رویم».

رفتم مسجد آقای مروارید، نماز ظهر را خوانده بودند. جوانی آمد و مقابل من نشست، خم شد دستم را بوسید و اشک ریخت. گفت: «من با منبرهای شما خیلی صفا کردم، ولی یک اتفاقی برایم افتاده، می‌خواهم این را برای شما بگویم». گفت: «مرحوم آقای مولوی قندهاری که از دنیا رفت، من مطمئن بودم که در تشییع جنازه ایشان حضرت حضور پیدا می‌کند، لذا به شوق و اشتیاق حضرت رفتم و سایه به سایه از اولین آناتی که مطلع شدم، کنار جنازه بودم، تا اینکه آمدیم توی صحن. به صحن که آمدیم، دائماً حواسم به اطرافم بود که ببینم شخصیت فوق‌العاده‌ای یا کسی را می‌بینم... به نزدیک‌های حرم که رسیدیم، یک حالت سرزنشی نسبت به خودم شروع کردم: مگرتو کی هستی؟ با چه رویی می‌خواهی حضرت را ببینی؟ اصلاً چه توقعی داری؟ شروع کردم به بدی‌های خودم بد و بیراه گفتن. ‌ما کجا؟ آقا کجا؟ در حال سرزنش خودم بودم که صدایی خیلی ملایم و آرام آمد: می‌خواهی آقا را ببینی؟ برگشتم جهت صدا را ببینم، دیدم ماشاءالله حضرت در این جمعیت از همه به قول معروف یک سر و گردن بلندتر بود... و توصیفاتی از حضرت کرد از جمله اینکه گفت «موهای مبارکشان از زیر عمامه تا بناگوششان بود، محاسن پرپشت. دقت کردم و در موهای سر و صورت حضرت یک موی سفید ندیدم». این جوان این را با یک حالت انقلابی به من گفت و رفت. من این جوان را نه قبلش یادم می‌آید دیده باشم، نه بعد از آن. خیلی هم آرزو دارم یک بار دیگر او را ببینم.

بعد آقای سلیمی آمد و ما را برد خانه‌اش و از جریاناتی که با مرحوم آقای علامه طباطبایی داشت، سخن گفت. خدا رحمتش کند، وفات کرد. آقای طباطبایی هم به ایشان یک اذکاری داده بود. معلوم شد که اهل بعضی حرف‌ها بود. آقای سلیمی گفت: «من سی سال همسایه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بودم و اُشْهِدُ بِالله، من آقای خامنه‌ای را از دوره‌های جوانی‌اش تا الان نسبت به نسوان معصوم می‌دانم».

در سفری هم ما به مکه می‌رفتیم. در هواپیما یکی از آقایان روحانیون کنار من نشسته بود، گفت: «در قم یک آقایی است که حالاتی برایش پیش می‌آید که در آن حالات، گذشته و آینده را می‌بیند. ایشان گفته است که در مدینه، کنار حجره حضرت صدیقه طاهره«س»، در محراب تهجد در آن قسمت آخر، نقطه‌ای است که اگر کسی آنجا بنشیند و حداقل صد بار لعن را بگوید، آثاری دارد». لعن هم این بود: «لَعَنَ الله غاصِبِیک وَ ظالِمِیک وَ ضارِبِیک وَ قاتِلِیک یَا فاطمة الزهـــراء (سلام الله علیها)». من این را که آنجا شنیدم، در باطن خودم گفتم در این سفر ما مهمان خانم فاطمه‌ایم و ایشان از اینجا سفره را پهن کرده‌اند. رفتیم مدینه و هر شب که می‌رفتم آنجا این ذکر را بگویم، با اینکه آنجا معمولاً شلوغ است و گاهی آدم می‌ایستد و ناامید می‌شود، ولی هر وقت که رفتیم گویا برایم جا نگه داشته‌اند. در همان نقطه نشستیم و این ذکر را گفتیم.

بعد رفتیم مکه. در مکه جمعی از دوستان بودند، یک آقایی هم آنجا بود. این دوستان که گاهی حرف‌های بی‌ربط می‌زدند، ایشان ‌گفت: «شما می‌دانید کجا هستید؟ شما که اهل علمید. چرا اینجا وقتتان را به این چیزها صرف می‌کنید؟» به من الهام شد آن کسی که گذشته و آینده را می‌بیند، باید این باشد.. رفتم جلو و گفتم: «شما این ذکر را توصیه کردید؟» پرسید: «شما گفتی؟» جواب دادم: «بله». گفت: «شما امسال دوباره به مدینه برمی‌گردی و مهمان خانم زهرایی». همانی که در ذهنم آمده بود که مهمان خانم زهرا«س» هستم، گفت این سفر برمی‌گردی به مدینه و مهمان خانم زهرایی!. خدا گواه است نه خودم برنامه داشتم برای برگشتن به مدینه، نه از بعثه چنین قراری بود. اتفاقاً آقای ری‌شهری بعد از موسم حج برگشت، بنا شد آقای جنتی بیاید به‌جای ایشان در مدینه، به من گفت: فلانی! من دارم می‌روم مدینه، شما هم بیا با هم برویم و من به اسهلِ وجه، منتظر هم بودم ببینم چگونه می‌روم که این‌جوری جور شد.

از ایشان پرسیدم: «آن نقطه که آدم بنشیند و آن ذکر را بگوید، چه خصوصیتی دارد؟» گفت: «حضرت زهرا«س» وقتی به هوش آمد و سراغ امیرالمؤمنین«ع» را گرفت، فضّه عرض کرد: علی را بردند. حضرت زهرا«س» آمد که با همان حالش امیرالمؤمنین«ع» را نجات بدهد. به آن نقطه که رسید از شدت درد، دیگر از حرکت بازماند و آنجا نشست. نفسی گرفت و بعد رفت. من با تعجب گفتم: «ما روضه‌خوانیم و برای حضرت زهرا«س» زیاد مطالعه کرده‌ایم. این را من در هیچ جا ندیده‌ام. شما این را از کجا نقل می‌کنید؟» آرام گفت: «خودم دیدم. خودم دیدم». دیگر در آن سفر با ایشان مأنوس بودیم.

ایشان گفتند که در مدرسه حجتیه که آقا هم در آنجا حجره داشتند، در همان ایام به آقا گفته بودند که شما در آینده رئیس این مملکتید! نکنه دیگر که ایشان گفت اینکه: «آقای خامنه‌ای گوهر پاکی است... به همین دلیل مکرر خدمت حضرت تشرف داشته است، ولی نشناخته». سال بعد ایشان گفت: «طوبی للخامنه‌ای! طوبی له. وجود مبارک امام زمان ـ‌ارواحنا فداه‌ـ در عرفات با اسم ایشان را دعا می‌کرد».

با توجه به قرائن صدقی که ایشان برای بازگشت ما به مدینه پیشگویی قطعی کرد و همین‌جور شد، من یقین دارم آنکه گفت حضرت زهرا«س» را خودم دیدم، گذشته را هم همین‌ جور می‌بیند و در مورد آقا هم یقیناً درست می‌گفت، هم دعای امام زمان«عج» را و هم تشرفات ایشان را خدمت حضرت.

*جملاتی که آقا در پایان آن خطبه نمازجمعه‌شان خطاب به حضرت حجت«عج» بیان کردند، یک سِرّ عجیبی دارد که هربار که انسان می‌شنود، آتش می‌زند آدم را.

ـ خدا به حق مادرش حضرت زهرا«س» مستدامش کند. انشاءالله پرچم را خودشان بدهند به دست آقا. [با حالت تضرع]



پی‌نوشت‌ها:

۱ـ «بحارالانوار» ج‌ ۶۸، ص‌ ۳۶۳؛ «الفصـول‌ المختارة‌« ج‌ ۱، ص‌ ۶۸؛ «إحیاء العلوم‌« ج‌ ۱، ص‌ ۶۳، از طبع‌ دارالکتب‌ العربیّة‌ ـ مصر.

۲ـ حدیثی از امام صادق(ع)؛ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۲۳.

۳ـ قرآن کریم، سوره احزاب، آیه ۴۱.

۴ـ قرآن کریم، سوره قصص، آیه ۸۵.


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 11 تير 1391برچسب:علما+امام زمان+بهجت+بهاءالدینی+خامنه ای+ظهور+تشرف, :: 20:46 :: توسط : عبدالمهدی

تابناك/اي سرو بوستان ايستادگي! اي زيباترين گل باغ حسين(ع)! اي جوان رعنا و رشيد حسين(ع) اي علي(ع) را يادگار! اي علي‌اکبر! گلستاني از زيباترين گل‌هاي فداکاري! و دريايي از آبي عطوفت را در دل خود، جمع داشتي، تو که در صورت و سيرت شبيه‌ترين بودي به پيامبر خير و برکت(ص)! سلام و درود بي‌پايان بر صورت و سيرت پيامبر گونه‌ات.


به گزارش ایسنا حضرت علی‌اكبر (ع) فرزند ابی عبدالله الحسین(ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان، سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود، پدر گرامی‌اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه‌اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.علی بن الحسین(ع) که ایشان را در میان فرزندان امام حسین(ع) به علی اکبر می‌شناسیم از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود و به بزرگانی چون پیامبر اسلام (ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) نسبت دارد.


نگاهی به زندگانی علی اکبر(ع)


متاسفانه در میان امامزادگان و حتی برخی از معصومین (ع) شخصیت‌هایی هستند که کمتر به زنگانی و سیره آن‌ها پرداخته شده و تحقیق و پژوهش آن‌چنانی صورت نگرفته است یکی از این بزرگان، حضرت علی اکبر(ع) می‌باشد که شاید چندین روایت و نقل از ایشان وجود دارد و در خصوص زندگانیشان نیز بسیار کم گفته شده و تنها به حضور ایشان در واقعه عاشورا و شهادتشان بسنده شده است. بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت در عصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود. این قول مبتنی بر این است كه وی به هنگام شهادت 25 ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذكر كرده‌اند، وی در مكتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین(ع) در مدینه و كوفه تربیت شد و رشد و كمال یافت. امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش قرآن و معارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.


فضائل علی اکبر(ع)


درباره شخصیت علی اكبر(ع) گفته شده كه وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه‌ترین مردم به پیامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود.


نقل است روزی علی‌اكبر(ع) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او برد، در آخر والی مدینه از علی‌اكبر سوال كرد نام تو چیست؟ فرمود: علی. سوال كرد نام برادرت؟ فرمود: علی. آن شخص عصبانی شد و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوك؟ » پدرت چه مي‌خواهد، همه‌اش نام فرزندان را علی می‌گذارد، این پیغام را علی‌اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود: والله اگر پروردگار ده‌ها فرزند پسر به من عنایت كند نام همه آن‌ها را علی می‌گذارم و اگر ده‌ها فرزند دختر به من عطا نماید نام همه آنها را نیز فاطمه می‌گذارم.


در روایت دیگری به نقل از شیخ جعفر شوشتری در كتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی كه علی‌اكبر را به میدان می‌فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:« یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می‌فرستم، كه شبیه‌ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می‌شد نگاه به وجه این پسر می‌كردیم.

اطاعت و تبعیت از پدر و امام زمان خود، حضور آن حضرت در کربلا


حضرت علی‌اكبر(ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسین(ع)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می‌كرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می‌كند: هنگامی كه ابا عبدالله الحسین علیه السلام در كاروان خود به سمت كربلا حركت می‌كرد، حالتی به حضرت(ع) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مكاشفه‌ای برای حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اكبر(ع) در كنار پدر بود، و می‌دانست امام بیهوده كلامی را به زبان نمی‌راند، سوال كرد، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟ حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این كاروان می‌رود به سمت قتلگاه و مرگ در انتظار ماست، علی اكبر(ع) سوال كرد: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكی نداریم.


با این‌كه حضرت علی اكبر(ع) با سه طایفه معروف عرب پیوند خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره‌ای به انتسابش به بنی امیه و ثقیف نكرد، بلكه هاشمی بودن و انتساب به اهل بیت(ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:

أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن بیت الله آولی یا لنبیّ

أضربكَم بالسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ

وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحكُمُ فینا ابنُ الدّعی


حضرت علی اکبر (ع) الگوی جوانان


ویژگی‌های اخلاقی آن حضرت


علی در جوانی با ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه‏ جوانان را به سوی خود جلب می‏‌کرد، علی صفات جد خود را می‏‌دانست، از این‏ رو، هماره در آینه اخلاق و رفتار او نظر می‏‌کرد و خود را بدان صفات می‏‌آراست. به هنگام ‏جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود، ولی در تنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی به‏ خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو با خالق هستی‏ داشت. در زندگی آسان‏‌گیر، ملایم و خوش‏خو بود، نگاهش کوتاه می‏‌نمود و به روی کسی خیره نمی‏‌شد. بیشتر اوقات بر زمین چشم می‏‌دوخت و با بینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیاطلبان‏ احترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست می‏‌کرد، با آنان همسفره‏ می‏‌شد و با دست‏ خود در دهانشان غذا می‏‌گذارد. اصالت‌های فکری و استواری‌های روحی، وی را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچ‏ حاکمی هراس نداشت. هرگز عیب‏جویی نمی‏‌کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراد دوری می‏‌کرد. تمامی انسان‌ها را بندگان خدا می‏‌دانست و از تحقیر آنان خودداری می‏‌ورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد و ناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه‏ او بود. بخشنده بود و آنچه به دست می‏‌آورد، به دیگران بویژه‏ نیازمندان انفاق می‏‌کرد. هرگاه کسی هدیه‏‌ای به او تقدیم می‏‌کرد، با گشاده رویی می‏‌پذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوت‏‌ می‏‌کرد، می‏‌پذیرفت. به عیادت بیماران می‏‌رفت، هرچند خانه بیمار در دور افتاده‏‌ترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر می‏‌شد و هیچ یار از دست رفته‏‌ای را تنها نمی‏‌گذاشت.


برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت‏ بود و مسلمانان را مورد لطف و عطوفت‏ خویش قرار می‏‌داد. امور دنیوی و اضطراب‏‌های مادی او را متزلزل نمی‏‌ساخت. زندگی علی ساده و بی پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف و تبذیر اثری دیده نمی‏‌شد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته‏ داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان از صله او بهره‏‌مند می‏‌شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس‏ توقع و انتظاری نداشت.


در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه‏ دشمن هرگز او را بیمناک نمی‏‌ساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق، قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می‏‌شتافت و در برابر ظالمان می‏‌ایستاد تا حق را به صاحبش برنمی‏‌گردانید، آرام‏ نمی‏‌گرفت. به دانش‌اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می‏‌داد و همواره پیروان خود را از جهالت و بی‏‌خبری باز می‏‌داشت.


به پاکیزگی و آراستگی علاقه‏‌ای وافر داشت و این صفت از دوران‏ کودکی در او دیده می‏‌شد. از این رو هماره بر تمیزی لباس و بدن‏ اهتمام می‏‌ورزید.


بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم را گردن فرازان و سرکشان می‏‌دانست. نه تنها بر انسان‌ها بلکه بر حیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنان‏ رفتار می‏‌کرد.

نخستین شهید بنی هاشم در عاشورا

وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است: "السَّلامُ علیكَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل". علی اكبر(ع) در نبرد روز عاشورا 200 تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانید و سرانجام مرّه بن منقذ عبدی بر فرق مباركش ضربتی زد و او را به شدت زخمی كرد. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوك نیزه‌ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند. امام حسین(ع) در شهادتش بسیار اندوهناك و متأثر شدند و در فراقش فراوان گریست و هنگامی كه سر خونین‌اش را در بغل گرفت، فرمود: "ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدك العفا" فرزندم علی، دیگر بعد از تو اف بر این دنیا


در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می‌گویند 18 ساله، برخی می‌گویند 19 ساله و عده‌ای هم می‌گویند 25 ساله بود. اما از این كه وی از امام زین العابدین(ع)، فرزند دیگر امام حسین(ع) بزرگتر یا كوچك‌تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده كه دلالت دارد بر این كه وی از جهت سن كوچك‌تر از علی اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لی اخ یقال له علیّ اكبر منّی قتله الناس ...


مقبره حضرت علی اكبر علیه السلام در كربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است و در سلام زیارت عاشورا منظور از و "علی علی ابن الحسین"، آقا علی اكبر (ع) می‌باشد.


پی نوشت‌ها:

مستدرك سفینه البحار

مقاتل الطالبین
 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 10 تير 1391برچسب:اهل بيت+امام حسين+علي اكبر+كربلا+پيامبر, :: 18:1 :: توسط : عبدالمهدی

مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه گفت: گروهی در روز قیامت به بهشت می‌روند که نام آنها در فهرست بهشتیان نیست؛ آنها کسانی هستند که پروردگار عالم را مخفیانه عبادت کرده‌اند و خدا هم آنها را مخفیانه وارد بهشت می‌کند.

رجانيوز/ به گزارش خبرگزاری فارس، جدیدترین درس اخلاق آیت‌الله قرهی در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد که مشروح آن در پی می‌آید:
 
ورود مخفیانه به بهشت
 
ظاهر روایات شریفه این است که پروردگار عالم، عامل عملی را که فقط و فقط متعلّق به خودش باشد و آن عمل از هر ریایی به دور باشد، فردای قیامت به رستاخیز معروف، در آن محشر کبری، با آن حالاتی که تبیین شده است، وارد نمی‌کند -نکته بسیار مهمّی است- آن‌هایی که از هر نوع ریایی به دورند؛ طوری پروردگار عالم با آن‌ها معامله می‌کند که فردای قیامت حتی مأموران جنت هم از ورود آن‌ها به بهشت باخبر نمی‌شوند. این بسیار عجیب و مهم است که مأموران جنت هم متوجه ورود او به بهشت نشوند و این مطلب فقط و فقط متعلّق به آن کسی است که عمر شریفش را در راه عبادت و بندگی خدا، خالصانه گذرانده باشد.
 
وجود مقدس حضرت صادق القول والفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) در یک روایت بسیار عالی بیان می‌فرمایند: «إِذَاکَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَظَرَ رِضْوَانُ خَازِنُ الْجَنَّةِ إِلَى قَوْمٍ لَمْ یَمُرُّوا بِهِ فَیَقُولُ مَنْ أَنْتُمْ»  وقتی فردای قیامت می‌شود، آن نگهبان جنت که اسمش رضوان است - رضوان، هم به عنوان قسمی از جنّت است که در روایات تبیین شده است: «رضوان الله» «جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»، هم اسم نگهبان جنت است. حسب فرمایش بزرگان بر اساس روایات شریفه، رضوان، رئیس گروه ملائکه نگهبان بهشت است که عدد تمام افراد در جنت را می‌داند و هیچ ورودی در جنت نیست مگر اینکه از نظر او به واسطه مأموریتی که از ناحیة الله تبارک و تعالی به او داده شده است می‌گذرد - نگاهش به گروهی می‌افتد که آن‌ها در بهشتند امّا اسم آن‌ها در لیست نیست و ورود آن‌ها به تعبیری ثبت و ضبط نشده است. تعجّب می‌کند، صدا می‌کند: «مَنْ أَنْتُمْ» شما کیستید؟ منِ خازن بهشت، همه کسانی را که وارد جنت شده‌اند می‌شناسم، شما کیستید؟ «وَمِنْ أَیْنَ دَخَلْتُمْ» و از کجا داخل شدید؟
 
«قَالَ یَقُولُونَ إِیهاً عَنَّا فَإِنَّا قَوْمٌ عَبَدْنَا اللَّهَ سِرّاً فَأَدْخَلَنَا اللَّهُ الْجَنَّةَ سِرّاً» بیان می‌کنند: ما کسانی هستیم که پروردگار عالم را مخفیانه عبادت کردیم و خدا هم مخفیانه ما را به بهشت وارد کرد -خصوصیت دور بودن از ریا این است- حضرت سلطان‌العارفین، سلطان‌آبادی بزرگ و عزیز(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف عظیم‌الشّأن نکته بسیار زیبا و عالی را راجع به این روایت شریفه بیان می‌فرمایند. ایشان می‌فرمایند: وقتی آن‌ها بیان می‌کنند: «إِیهاً عَنَّا» از ما دور شو! به ما کار نداشته باش! صورت ظاهر این است که این‌ها بر همه عالم و بر رضوان هم حاکمند، آن‌ها بر خزانه‌دار نگهبانان بهشت هم حاکمند. علّت آن هم بندگی خالص و دور از ریا بودن آن‌هاست.
 
این که می‌گویند: حضرت حق را مخفیانه پرستیدیم، گاه صورت ظاهر، مخفی نیست؛ مثل نماز جماعت. آیت‌الله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌، آن بهجت‌القلوب، تعبیر زیبایی را داشتند، می‌فرمودند: یادمان نرود، هر کسی دو ملک بر دوش اوست، آن هم صبح تا غروب، غروب آن دو ملک به اذن الله تبارک و تعالی برداشته می‌شوند و دو ملک دیگر برای این که آبروی این انسان حفظ شود، می‌آیند. در روایت هم می‌فرماید: این دو ملک دیگر در عمر او هیچ‌گاه بر نمی‌گردند. این لطف حضرت حق به انسان است. حال حساب کن این همه انسان، هر روز دو ملک، هر شبانه‌روز چهار ملک می‌شود، چه خبر است از ملائکة الله! اگر این ملائکه الهی، همه و همه جمع شوند و تمام آب دریاها مرکب شود و همه درختان عالم قلم شود، بخواهند ثواب یک رکعت نماز جماعت را که عدد آن از ده گذشت، یادداشت کنند، نمی‌توانند. چه غوغایی است از این ثواب جماعت!
 
این‌ها هم گفتند: ما خدا را سرّی عبادت کردیم در حالی که گاهی علنی بوده، مثلاً در جماعت، این به چه معناست؟ آیا این به این معناست که انسان دیگر در جماعت شرکت نکند؟ بین مردم حضور نداشته باشد؟ یک عزلتی بگیرد و به عبادت مشغول شود؟ یا منظور چیز دیگری است؟
 
سلطان‌العارفین، سلطان‌آبادی بزرگ(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن آیت حق، می‌فرمایند: این که می‌گویند مخفیانه عبادت کردیم و خدا هم مخفیانه ما را وارد بهشت کرد، یعنی این که آن‌ها ولو به لحظه‌ای تصور این که کسی یک لحظه هم بداند که ما عملی را داریم برای خدا انجام می‌دهیم، در ذهنشان پرورش نمی‌دهند. سرّ درون، علن ظاهر عبادت، یعنی در درونشان ابداً نمی‌گویند که ولو به لحظه‌ای دیگران بفهمند، محال است ولو به اینکه عالم و آدم همه و همه متوجه عبادت آن‌ها شوند.
 
پس عزیزان! اگر برای غیر خدا باشد ولو مخفیانه، ریا است، امّا عمل علنی باشد ولی در درونت غیر خدا نباشد و فقط و فقط خدا مدنظر باشد، این سرّ می‌شود -تعبیر زیبایی است، در آن تأمّل کنید- در صفوف نماز جماعت، همه دارند من و شما را می‌بینند، ما هم آن‌ها را می‌بینیم، صورت ظاهر عبادت علن شد اما می‌فرمایند: اگر کسی در ذهنش و در فکرش تصور این را که ولو به لحظه‌ای دیگران بدانند که او در نماز جماعت شرکت می‌کند و او بنده خدا و اهل عبادت است، نداشته باشد، این عبادت در حقیقت سرّی است.
 
اگر کسی جدّی این‌ طور شد، چه می‌شود! کارش به آن جایی برسد که با خلق است ولی گویی خلقی را نمی‌بیند، هنر این است. با مردم است اما تو گویی مردمی را نمی‌بیند، نه این که مردم را نمی‌بیند بلکه خود را هم نمی‌بیند.
 
موقعی که مُحرِم بودیم، به دوستان عرض کردم که وقتی می‌گویند: در آینه نگاه نکنید که از مبطلات عمل احرام است؛ یعنی اینکه دیگر خود را نبینید. صورت ظاهر با تقصیر از احرام خارج می‌شویم، دیگر آن اعمال هم بر ما حرام نیست، مگر طواف نساء که با انجام طواف نساء هم دیگر همسر هم بر ما حلال می‌شود، اما آن کسی که محرم شد دیگر همیشه محرم است؛ یعنی آن کسی که تمرین کرد خودبین نباشد فقط خدابین باشد، وقتی در خلق خود را ندید، دیگر خلق را هم نمی‌بیند.
 
البته این به این معنا نیست که انسان برای مردم احترام قائل نباشد. درون مردم است، با مردم است، احترام مردم را دارد و هیچ‌گاه خود را ولو به لحظه‌ای برتر از دیگران نمی‌بیند، برعکس می‌گوید: آن که حتی یک ساعت از من جلوتر دنیا آمده، شاید یک عمل خیر بیشتر انجام داده پس او برتر است و آن کسی که یک ساعت دیرتر دنیا آمده پس صددرصد شاید یک گناه از من کمتر انجام داده باشد. پس هیچ موقع خود را برتر از دیگران نمی‌بیند.
 
امّا منظور از اینکه مردم را نبیند این است: کسی که در عمل، در عبادت خودبین نشد، مردم را هم نمی‌بیند. اینجاست که عمل به صورت ظاهر علن است امّا حقیقتش سرّ است؛ یعنی در ذهن خودش هم به هیچ عنوان تکرار نمی‌کند که فلان عمل خوب را انجام دادم، چه برسد در ذهنش بگوید: آیا این عمل خوبم را مردم می‌بینند یا نمی‌بینند؟ سرّ این روایت، این است.
 
رضوان؛ نگهبان بهشت گروهی را می‌بیند که از برابرش نگذشتند، به آن‌ها می‌گوید: شما کیستید و از کجا داخل شدید؟ «مَنْ أَنْتُمْ وَ مِنْ أَیْنَ دَخَلْتُمْ»؟ جواب می‌دهند: از ما دور شو، ما گروهی هستیم که عزّوجلّ را سرّی عبادت کردیم، «فَأَدْخَلَنَا اللَّهُ الْجَنَّةَ سِرّا» خدا هم ما را مخفی وارد بهشت کرد. پس اگر کسی همه جوره از ریا دور شد، فقط و فقط معامله با خداست، جنتش هم مال خداست؛ یعنی ورود و خروج، همه چیز او خداست.
 
 
 
ریای سفارش شده
 
پس نکته‌ای که در ریا بیان می‌شود این است که سرّی برای خدا نباشد، آن هم نه عمل به صورت ظاهر، عمل در باطن و گرنه عمل ظاهر وجود دارد. برای همین بیان کرده‌اند: اتفاقاً انجام دادن بعضی از اعمال صورت ظاهر جلوی بعضی‌ها عین ثواب است و ریا نیست، ملاک ذهن است.
 
این روایت شریف را دقت بفرمایید. وجود مقدس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) می‌فرمایند: «الرِّیَاءُ مَعَ الْمُنَافِقِ فِی دَارِهِ عِبَادَةٌ وَ مَعَ الْمُؤْمِنِ شِرْکٌ» . عجیب است، ریا که اینقدر مذموم است، در خانه‌ای که منافق هست، ریا عین عبادت است.
 
ریا در مقابل منافق عبادت است؛ چون یکی از خصایص منافق این است که می‌گوید: آقا! کار را برای خدا انجام بده - به صورت ظاهر - اما اصل عمل را هم آرام آرام از بین می‌برد. می‌گوید: قلبت سالم باشد، قلبت پاک باشد حالا چشمت هم به نامحرم افتاد اشکال ندارد. اگر مجبور شدی به نامحرم هم دست بدهی اشکال ندارد. مثلاً می¬خواهی معامله کنی، در تجارت یک زن تاجر کافر هست، چه اشکال دارد تو برای خدا دست بده، قلبت پاک باشد، چشمت پاک نبود عیبی ندارد، دستت اگر پاک نبود، عیبی ندارد. خصوصیت منافق این است. لذا می‌فرماید: اینجا ریا به معنای رؤیت العمل لله تبارک و تعالی است، حتماً این جمله را به ذهنتان بسپارید.
 
آیت‌الله ملّا حسینقلی همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، استاد آیت‌الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمایند: اینجا ریا عین عبادت است و دیگر ریا نیست. این رؤیت العمل، خودش عنوان نشر عمل است و دیگر معنای ریا نیست؛ چون منافق نمی‌خواهد، می‌گوید: آقا! قلبت پاک، ولش کن. امّا روایت می‌فرماید: نه، عمل برای خدا را نشان بده، این می‌شود عین عمل برای خدا، پس دیگر ریا نیست.
 
درست است روایت می‌فرماید: ریا، امّا آنچه مفسران، عرفای عظیم‌الشأن و خصّیصین الهی راجع به این بیان می‌فرمایند این است که عرفان عملی در این است که انسان برای خدا عمل را افشاء کند، ولو صورت ظاهر ریا باشد، اینجا دیگر ریا معنا ندارد، اینجا همان امر به معروف است منتها امر به معروف عملی.
 
«الرِّیَاءُ مَعَ الْمُنَافِقِ فِی دَارِهِ عِبَادَةٌ وَ مَعَ الْمُؤْمِنِ شِرْکٌ» امّا آنچه که شرک است با مؤمن است. منافق آن کسی است که دورو است، عمل برای خدا را انجام نمی‌دهد، می‌گوید: قلبت پاک باشد، نیت کردی نماز شب بخوانی، دیگر بس است. نیت کردی جهاد بروی بس است. روایت می‌گوید: عمل را انجام بده، انتشار بده؛ یعنی به تعبیری تبلیغ کن.
 
آن شعار امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که در دوران جنگ فرمودند: «سلاح تبلیغات برّنده‌تر از سلاح جنگ است» منظور همین است. حضرت صادق القول و الفعل(صلوات اللّه و سلامه علیه) می‌فرمایند: عمل را نشان بده، تبلیغش کن، بگو: این عمل برای خداست، در بوق و کرنایش کن، ریا با منافق عین عبادت است «الرِّیَاءُ مَعَ الْمُنَافِقِ فِی دَارِهِ عِبَادَةٌ».
 
منتها نکته‌ای را اولیاء به ما می‌گویند که به آن توجّه کنید، می‌گویند: در آنجا هم باید در کنه ذهن شما، نهایتش این باشد خدا! چون تو گفتی با منافقان این طور باش و باید علن شود، آن را افشا می‌کنم، وگرنه اگر نگفته بودی افشا نمی‌کردم؛ یعنی باز در ذهن از ریا وحشت دارد.
 
با این که دستور داده این‌گونه عمل کن اما در ذهنش باز می‌گوید: خدا! چون تو امر کردی، و إلّا حتی برای منافق هم بیان نمی‌کرد؛ چون هردوی آن‌هایی که عمل را افشا می‌کنند برای خدا و عمل را مخفی می‌کنند برای خدا، عندالله تبارک و تعالی بصیرند و هردوی آن‌ها بندگان خالص خدایند - این هم از آن نکات بسیار ناب است- برای همین است که آن کسی که برای خدا انجام ندهد، ولو به اینکه مخفی باشد، ریا انجام داده است. فقط ملاک آن برای خدا بودن است.
 
 
 
کوردل‌ترین انسان
 
از وجود مقدّس امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) پرسیدند: «فَأَیُّ الْخَلْقِ أَعْمَى» کدام یک از انسان‌ها کوردل‌تر از همه است؟ اعمی کیست؟ حضرت فرمودند: «الَّذِی عَمِلَ لِغَیْرِ اللَّهِ یَطْلُبُ بِعَمَلِهِ الثَّوَابَ مِنْ عِنْدِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ» دیگر کوردل‌تر از این شخص کسی نیست که عمل را برای غیر خدا انجام می‌دهد و ثوابش را از خدا می‌خواهد. مثل آن کسی که - در مثال مناقشه نیست - برای کسی دیگر کار کند، مزدش را از شما بخواهد.
 
لذا آنچه به ریا برای منافق انجام می‌دهد؛ چون عمل را هم در این‌جا دارد برای خدا انجام می‌دهد، پس دیگر ریا نیست. صورت ظاهرش ریاست اما چون عمل را هم دارد برای خدا انجام می‌دهد، می‌گوید: این‌جا ریا محسوب نمی‌شود اما آن کسی که عمل را برای غیر خدا انجام بدهد ولو مخفی، این ریا می‌شود.
 
معیار چیست؟ معیار را همه عرفا و اولیاء بیان کردند: «فی ذهنک و فی وجودک» معیار در ذهن خودت و در وجود خودت است. خود انسان درون خودش فرو برود، در ذهن خودش ببیند چه خبر است. ببین آیا فکرت برای خدا هست یا نه. اگر برای خداست بگذار بقیه هم بفهمند.
 
ملاک اصلی خود انسان است، درون انسان است؛ چون این را دیگر کسی نمی‌تواند برایش ملاک قرار بدهد. انسان باید خیلی مواظبت کند. دیگر هرکسی می‌تواند درون خودش فرو برود ببیند چه خبر است.
 
درون خودم فرو بروم، ببینم واقعاً ملاکم خدا است یا نعوذبالله نستجیربالله، پناه به ذات حضرت حق برای این است که دیگران بفهمند. این را هیچ کس دیگری نمی‌تواند تعیین کند، تعیینش خودمان هستیم، این معیار بیرونی ندارد، عزیز دلم! چون بعضی از اعمال و رفتارها معیار بیرونی دارد، اما این معیارش درونی است.
 
 
 
آیا اولیا خدا همیشه از درون انسانها آگاهند؟
 
تنها عملی که صددرصد معیارش درونی است، این است که انسان ریا می‌کند یا نمی‌کند، برای خدا کار می‌کند یا نمی‌کند، عملش خالص هست یا نیست. این را فقط خود انسان می‌فهمد. نه شما از درون من با خبرید نه من از شما - نکته بسیار مهمی است- این هم که اولیا به اذن الله تبارک و تعالی از درون بعضی از افراد با خبر می‌شوند، لحظه‌ای است نه دائم و إلا اصلاً حساب و کتاب ستاریت ذوالجلال و الاکرام از بین می‌رود. خدا نمی‌خواهد ابداً آبروی بندگانش برود و افشا بشود. یک لحظاتی پرده برداشته می‌شود که آن ولیّ خدا تذکر بدهد و آن شخص متنبه شود. این‌طور نیست که شما فکر کنید حالا مثلاً اگر پیش ولیّ خدایی مثل آیت‌الله بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یا کسی رفتید، درون شما را از اول تا آخر ببیند. نه آن‌ها خودشان می‌خواهند، نه قاعده‌ پروردگارعالم این است؛ چون قاعده ذوالجلال و الاکرام ستاریت است.
 
این را بدانید، یک مواقعی چون ذوالجلال و الاکرام می‌داند این انسان قابل برگشت است، پرده را یک مقداری بر‌می‌دارد، ولیّ خدا ببیند، یک تذکراتی بدهد، بگوید: فلانی! این‌طور، آن هم متنبّه شود، حواسش را جمع کند و به مسیر الهی و صراط مستقیم برگردد.
 
پس اشتباه نشود، فکر نکنید که دائم اولیاء مطالب را می‌بینند. اصلاً خودشان هم دوست ندارند ببینند. آن‌ها با خدا هستند، چه کار دارند که ببینند درون آن شخص چه شکلی است. آن‌ها در یک حال و هوای الهی هستند. یک مواقعی به اذن خدا به آن‌ها مأموریت داده می‌شود که آن یک بحث دیگر است.
 
 
 
معیار تشخیص ریا
 
پس عزیز دلم! خودمانیم که می‌توانیم معیار ریا و اخلاص را بفهمیم، به خودمان مراجعه کنیم.
 
آیت‌الله العظمی آسید ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نکته بسیار عالی را بیان فرمودند. خدا آیت‌الله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن کنز خفی الهی را رحمت کند، ایشان می‌فرمودند: در این نکته تأمل کنید که آسید ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: در باب تشخیص هویت انسان به دست خودش، همین بس که انسان خود می‌فهمد کجای عملش برای خداست، کجا برای خدا نیست، إلّا - این الّا خیلی مهم است– آن که آن‌قدر نفس امّاره بر او غلبه پیدا کند و وسوسه شیطان هم از بیرون بر او غلبه پیدا کند که دیگر تشخیص این که این عمل را برای خدا انجام دادم یا نه را نفهمد. فرمودند: آن‌وقت اگر کسی این حال را داشت، شاید دیگر امیدی به نجات او نباشد و إلّا انسان می‌فهمد.
 
من درون خودم بروم ببینم، الآن دارم برای که حرف می|‌زنم، برای خدا یا برای کس دیگر. عالم و آدم این حرف را می‌شنوند یا نمی‌شنوند، من مأموریت الهی‌ام را انجام می‌دهم یا نمی‌دهم. اولیاء ما، بزرگان ما، خصّیصین ما، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین)، انبیاء عظام گاهی چیزی را بیان می‌کردند و مردم نمی‌فهمیدند، این‌ها حرص و جوش می‌خوردند، خون دل می‌خوردند که چرا مردم نمی‌فهمند، نه این که چرا مردم آن‌ها را درک نمی‌کنند، بلکه چرا مردم حق را نمی‌فهمند.
 
پس فقط برای خدا بودن ملاک است. اگر این‌طور شدیم برنده‌ایم. محک خودمان هستیم. محک ریا و محک اخلاص، درونی است.
 
نکات زیبای دیگری هم وجود دارد که در جلسات آینده عرض می‌کنم. یکی این که واقعاً اگر محک درونی را فهمیدیم به چه جایی کار ختم می‌شود که به فضل الهی جلسات بعد عرض می‌کنم.
 
 
 
قدردانی از عمل خالصانه
 
اولاً از کسانی که به برنامه استقبالی که گذاشته شده بود، تشریف آوردند تشکر می‌کنم. من به آقایان عرض کردم بعد از فتنه، بنده نیت کردم که هر سفر معنوی که برای ما به وجود آمد، عتبات عالیات، بیت‌ الله الحرام و مدینه منوره، همه را به نیت مؤمنان، بالأخص کسانی که در مهدیه هستند، بروم. من به نیابت از همه نیت کردم و طواف انجام دادم، معامله کردم و خواستم. این از آن چیزهایی است که باید علن شود. بدانید مردمی که پشتوانه ولایت بودند، قدرشان بیشتر از این حرف‌هاست. بینی و بین الله نیت کردم که در تمام این اعمال، ثوابی برای بنده نباشد و همه برای شما مؤمنان باشد که این‌گونه از ولایت حمایت کردید و خالصانه عمل کردید.
 
 
 
آغاز فتنه اکبر
 
نکته‌ای را هم اشاره کنم که از این به بعد بیشتر به آن اشاره خواهم کرد. دو سال پیش بیان کردم بعضی از سایت‌ها زدند. من استدعا دارم همه آقایان، هرجا مسئولیتی دارند، در دانشگاه هستند، در سپاه هستند، در ارتش هستند، در بسیج هستند، در هرجایی هستند، این مطلب را بیان کنند. آقایان عزیز! مع‌الأسف دشمن دارد کاری می‌کند که فتنه اکبر شروع شود.
 
من اولاً به شما بشارت دهم که چند صباح دیگری خواهید دید که صداهایی برپا خواهد شد. این منطقه آبستن حوادثی است، چندی نخواهد گذشت که خبرها إن‌شاء‌الله معلوم می‌شود و نکات خوشی است.
 
اما دشمن بیکار نیست، یهود بیکار نیست. می‌خواهند فتنه اکبر را با بحث اقتصاد آغاز کنند. ما دو سال پیش عرض کردیم، آقایان جدّی نگرفتند، پارسال مفصل گفتیم، جدی نگرفتند.
 
من روی بعضی از مسئولان اقتصادی مملکت حرف دارم، روی بحث بانک مرکزی حرف دارم، مطالبی است. مع‌الأسف بعضی از این‌ها با بعضی از کسانی که از آن‌ها ضربه خورده بودند، دست دادند و با هم علیه ولایت متحد شدند. می‌خواهند یک کاری کنند که اگر ولی امر مسلمین، امام المسلمین، این نائب امام زمان حرفی زد، دیگر نعوذبالله خریدار نداشته باشد.
 
حواستان را جمع کنید، چون آن موقع مثلاً جریان زید و عمرو و ریاست‌جمهوری این و آن بود، اما این بار دیگر بحث اقتصاد است، بحث معیشت مردم است. نامردانه دارند کار می‌کنند.
 
من عرض کردم دلار باید پانصد و زیر پانصد تومان باشد. این نکات را ما گفتیم و به بعضی از روزنامه‌ها دادیم، آن‌ها هم با زبان دیگری همین مطلب را به صورت سرمقاله نوشتند، ولی حالا می‌بینیم مدام بدتر می‌شود. مخصوصاً رها کردند، صدای مردم را دربیاورند.
 
با توجه به این که الآن منطقه ما آبستن حوادثی است که نهایت این حوادث برای اسلام و مسلمین خیر است، برای تشیّع و نزدیکی ظهور خیر است، اما این‌ها اینجا دارند این کارها را انجام می‌دهند.
 
من بعضی از چیزها را دارم سربسته می‌گویم. بعضی از چیزها را هم بعداً به بعضی از آقایان مسئول عرض می‌کنم، اما به هر حال، شما بیدار باشید، هشیار باشید، تک تک ما باید سفیران این مسئله باشیم که این‌ها دشمنان این نظام‌اند.
 
بارها عرض کردیم این نظام متعلق به امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)‌ است، متعلّق به امام راحل(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نبوده است، الآن متعلّق به امام‌المسلمین(حفظه اللّه) نیست. این‌ها نائب آن آقا هستند. این نظام، نظام مقدس الهی است. آن‌هایی که یابن‌الحسن می‌گویند، راهش همین نظام است. اگر کسی از این نظام دور شود، به دروغ گفته است یابن‌الحسن! یابن‌الحسن، او کذب محض است. این را بنده با صراحت و با یقین قلبی عرض می‌کنم. راه یابن‌الحسن و راه رسیدن به آقا، این نظام است دوری از این نظام، دوری از اهداف این نظام، دوری از امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)‌ است.
 
خدایا! ریشه آن‌هایی را که می‌خواهند این نظام ساقط شود بکن؛ آبروی آن‌ها را بریز؛ نیست و نابودشان بگردان.
 
آن‌ها را که می‌خواهند این سید عظیم‌الشأن ما، این امام المسلمین سخنش نافذ نگردد، نابود بگردان؛ خوار و ذلیلشان بگردان؛ افشائشان بگردان.
 
عزیزان من! مواظب باشید، هشیار باشید. ما این انقلاب را بی‌خود به دست نیاوردیم. بروید این مطالب امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را سیر کنید. از اول سال 41 آن قیام امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را ببینید. صدای نوار امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم هست. وقتی امام را از حبس آزاد کردند و به قم برگرداندند، ایشان فرمودند: من در زندان گفتم من را آزاد نکنید - این عین عبارت خودشان است - برای شما ضرر دارد. کسی که او را بگیرند از خدایش است او را آزاد کنند اما فرمودند: الآن هم به آن‌ها می‌گویم که اشتباه کردید مرا آزاد کردید. بعد فرمودند:« والله تا حالا نترسیده‌ام آن روز هم که مرا می‌بردند، آنها می ترسیدند؛ من آنها را تسلیت می دادم که نترسید.» صحیفه امام، ج1، ص. 293
 
عرض کردم در بهشت‌ زهرا بر اثر فشار، روح مبارک امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) پرواز کرد، مجدد برگشت، امر الهی است. امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌داند که می‌آید، هواپیما را هم کسی نمی‌تواند بزند.
 
آن‌ها فکر می‌کردند حاج آقا مصطفی را شهید کردند، تمام است، همه این خط‌ها را او دارد می‌دهد.
 
آن‌ها باورشان نمی‌شد که این پیرمرد، در این کبر سن، هشتاد سال، بتواند انقلاب را به پیروزی برساند. یک پیرمرد، چهار پاره استخوان، کدام سیاست را خوانده است، چه می‌دانستند آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) شذرات را بر امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعلیم کرده است. چه می‌دانستند که او نائب امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)‌ است.
 
دفتر اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات آقای فلسفی(رحمة اللّه علیه) را چاپ کرده است، بخوانید. می‌گوید: «در مدت اقامت امام در پاریس، افراد زیادی از ایران به پاریس رفتند. از جمله آنها مرحوم آقای مطهری بود. ایشان قبل از رفتن، به منزل ما آمد و گفت: شما پیامی برای آقا دارید؟
 
دو سه موضوع بود که من به طور خصوصی تذکر دادم. بعد، ایشان خداحافظی کرد و رفت. وقتی مرحوم مطهری برگشت، به دیدن ایشان رفتم آن هم در وقتی که کسی [نزد ایشان] نبود. تقریبا اول شب بود. موضوعاتی را که گفته بودم ایشان  به امام گفته بودند و جواب هم گرفته بودند. ولی دیدم آقای مطهری می گوید: آقا، من مبهوت هستم.
 
گفتم: چرا؟
 
گفت: تصمیمی که امام گرفته[1]، با این همه نظامی‌های تا دندان مسلح، با آن همه حمایت های آمریکا و انگلستان و فرانسه، نتیجه چه خواهد شد؟ آیا واقعا این تصمیم برای ما موفقیت پیش  می‌آورد؟
 
ایشان گفت: به امام گفتم: آقا، خطر خیلی مهم است. خودتان را چطور می بینید؟
 
امام در جواب فرمود: علی التحقیق پیروزیم.
 
شهید مطهری می‌گفت: یک روحانی، غیر از یک کاسب است که این حرف را بزند. دیدم که امام خمینی است، عظمت دارد و من نمی‌توانم از ایشان بپرسم چرا پیروزیم. ولی پرسیدم: آیا به محضر امام عصر شرفیاب شدید و او این خبر را داده است؟ امام نفی و اثبات نکرد و فقط گفت: قطعا پیروزیم.
 
گفتم: الهامی به شما شده است؟ گفت: قطعا پیروزیم.
 
از هر دری که من وارد شدم، ایشان نگفت که واقعیت چیست. ولی همچنان با قاطعیت می‌گفت: پیروزیم و اعتنا به این همه تانک و توپ و نظامی و غیره نکنید، علی التحقیق پیروزی با ماست.
 
شهید مطهری با حالت بهت این سخنان را به من گفت و خود متحیر بود، می‌گفت: «من نفهمیدم امام از چه منشأ و منبعی به این حقیقت رسیده است». [2]
 
یا همه ناراحت شدند که بعد از جریان قائم مقام رهبری چه می‌شود، فرمود: فلانی هست. بارها گفته‌ام آیت‌الله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: جز من و حاج آقا بهاء- منظورشان آیت‌الله آسیّد محمّدرضا بهاء‌الدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است- کسی نمی‌دانست؛ حتی - به تعبیر خود ایشان می‌گویم - آقای خمینی نمی‌دانست که این سیّد بزرگوار بناست رهبر شود، بعداً به ایشان گفتند.
 
می‌خواهند این نظام به زمین بخورد. دیدند از راه سیاسی نمی‌توانند، حزب‌بازی در این مملکت جا ندارد، گوش‌های همه به لبان مبارک نائب امام زمان است، حالا که دیدند به آن سبک نمی‌شود، می‌خواهند از راه اقتصادی وارد شوند. این‌ها را افشا کنید خدا لعنت کند کسانی را که در این دولت دارند برای منافع شخصی خودشان، برای مطالبشان دست می‌دهند به دست این کسانی که با این نظام مخالفند.
 
آیا نمی‌شود مهار کرد؟ والله می‌شود راهش را هم ما داریم. اگر می‌گویند نمی‌شود، بیایند ما راهش را بگوییم، در یک منطقه عملیاتی کنند، بعد اگر نشد، بیایند بگویند: این شیخ، مزخرفات گفت.
 
این‌ها نمی‌خواهند، مردم! هشیار باشید، بیدار باشید، افشا کنید. تمام همّ و غمّ این‌ها این است که اگر یک روزی این سیّد عظیم‌الشّأن لب به سخن گشود، نستجیربالله نعوذبالله دیگر کسی حرفش را نشنود. بیدار باشید، توطئه است.
 
من بارها بیان کردم، ما همه چیز هم داریم. منابع زیاد است. مدام صدا و سیما اعلام می‌کند: فلان جایگاه نفتی در خوزستان پیدا شده، در شمال چه شده. الان مکه بودیم، اعلام کردند: مس در کرمان و اطراف آن و در سیستان و بلوچستان مجدداً پیدا شده است. ما آن‌قدر منابع داریم که بی حد و حصر است. چه منبعی می‌گویند نداریم، من بگویم کجا داریم. همین قم ما پر از نفت است، پر از گاز است، جاهای دیگر همین‌طور. ما کم نداریم.
 
 
 
شیعه در خطر است
 
خدا لعنت کند آن‌هایی که گفتند فرزند کمتر، زندگی بهتر. من اعلام خطر می‌کنم، علناً می‌گویم، چند سال پیش گفتم، تازه بعضی از آقایان به صدا درآمدند.
 
خطر از این حرف‌ها گذشته است. وهابیّت دارد تبلیغ می‌کند، نسل شیعه در خطر است. مگر قدیم مردم چطور زندگی می‌کردند؟! به خاطر این که کسی هم این قضیه را نگوید، دارند اقتصاد را فشار می‌آورند. تا حرف بزنی، می‌گوید: آقا برو پی کارت، ما الآن یک بچه را هم نمی‌توانیم ...، این آقا بالای منبر دلش خوش است، می‌گوید شیعه دارد کم می‌شود، چند تا بچه بیاورید، ما یکیش را هم نمی‌توانیم.
 
تمام این‌ها با برنامه‌ریزی است که این‌ها دارند کار می‌کنند. چیزهایی است که بعضی مواقع نمی‌شود بیان کرد. خطر دارد شیعه را تهدید می‌کند، خطر کم نسلی. از آن طرف با اقتصاد فشار می‌آورند کسی نتواند، از آن طرف ... . دارند معادله را بر هم می‌زنند، حواس‌ها را جمع کنیم.
 
بحث زیاد است. إن‌شاءالله دعا کنید که خدای متعال ظهور را نزدیک بگرداند. إن‌شاءالله ظهور آقاجان را در عمر ناقابل ما قرار بدهد.
 
این شب‌ها که عرض کردیم با مولا صحبت کنید به آقا بگویید: ما نمی‌دانیم چه کنیم. آقاجان! امام زمان! مملکت، مملکت توست، این انقلاب متعلّق به توست، این نظام متعلّق به توست. آقاجان! خودت نگهداری کن، خودت محافظت کن، خودت مراقبه کن، خودت دشمن را رسوا کن. «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَولایَ یَا صاحب العصر و الزّمان»
 
 
 
پی‌نوشت‌ها:
 
1 - ظاهراً اشاره به تصمیم حضرت امام مبنی بر بازگشت هر چه سریعتر به ایران.
 
2- خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ چهارم، صفحات 466 و 467.

ارسال شده در تاریخ : شنبه 10 تير 1391برچسب:علما+بهشت+ملائكه+امام زمان+غيبت+رضوان, :: 17:49 :: توسط : عبدالمهدی

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
بیانات مهم رهبر معظم انقلاب درباره ارزیابی از وضع کنونی و پيشرفت های ملت ایران/ مذاکره با امریکا آیاتاکنون به سوره"حمد"اینگونه نگاه کرده‌اید؟ خاطره‌ حاج سعید که بغض رهبر انقلاب را درآورد شکل گیری فضای جنگی بین چین و ژاپن روسیه برای جنگ آماده می شود شهیدی که جنت را به او نشان دادند گره گشایی از مردم، قبرمان را روشن می کند راه نجات گریه‌کردن برای امام‌حسین علیه السلام چه ثوابی دارد؟ ملاقات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در عرفات و روضه حضرت عباس علیه السلام ده داستان کوتاه از زندگی جوادالائمه علیهم السلام اجمعین نظر درس‌آموز رهبر انقلاب درباره دختران بدحجاب چراغ سبز به دولت تركيه برای حمله به سوریه
نويسندگان