با شهید حسین باقری؛
شهیدی که جنت را به او نشان دادند+عکس
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۱ ساعت ۰۰:۳۴
ای کسانی که دل تان در رضای حق تعالی است می یابد از هیچ کس نهراسید و خائنین را به زیر سئوال ببرید و تو دهنی محکمی به ایشان بزنید.
سرویس فرهنگی جهان- ایشان تحصیلات دوره ابتدائی را در دبستان شهید خلیل نوروزی و دوره راهنمائی را در مدرسه راهنمائی توفیق به پایان رسانید البته لازم به توضیح است سالهای تحصیلی ایشان مصادف بود با به ثمر رسیدن انقلاب شکوهمند اسلامی و به همین دلیل ایشان سنگر مدرسه را رها کرده و حضور خود را در سنگر جبهه و صحنه جنگ و جهاد با کافران بعثی ترجیح دادند.
شهید از بدو تشکیل سپاه فعالیت خود را آغاز کردند و تا زمان شهادت بعنوان سپاهی و بسیجی در خدمت جمهوری اسلامی بود آخرین پست ایشان فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ یکم از لشکر 31 عاشورا بود شهید بزرگوار در سال 65 مسئول اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران ابهر و نیز مسئول دفتر ندامتگاه دادسرای انقلاب اسلامی بود و با سمت فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ یکم به مقام رفیع شهادت نایل آمدند.
خاطره ای از برادر علی چام همرزم شهید باقری
حسین آقا همیشه خندان و بسیار شوخ طبع و معتقد به نظام و انقلاب بود.خانواده شهید باقری از خانواده های مستضعف بود و همیشه قدر مستضعفین را می دانست و به قول امام (ره) سربازان بسیجی کوخ نشینان هستند و حسین نیز از جمله آنان بود.
خاطره ای که از ایشان دارم در عملیات تکمیلی کربلای 5 بوده با هم آمدیم تا برادری که مهمان ما بود راهی کنیم . این برادر وقتی که از ماشین پیاده شد و خواست برود با حسین دیده بوسی کردند . ولی من این کار را نکردم و با او خداحافظی مختصری کردم در راه که از بدرقه آن برادر بر می گشتم گفتم : حسین خیلی با ایشان صمیمی بر خورد کردی ؟
حسین در جواب گفت : این آخرین بار است که او را می بینم و فکر نمی کنم که او را برای بار دیگر ببینم . من گفتم تو از کجا می دانی ؟ گفت خودت هم خواهی دید . نمی دانم به ذهن و قلب حسین چه چیز خطور کرده بود که یقین داشت او شهید خواهد شد .
بعد آمدیم و یک شب ماندیم صبح همان روز که بیدار شدیم گفت من خواب دیدم یکی از شهدا آمد و از دم خانه مرا به مسجد دعوت کرد و بعد من به مسجد رفتم . آن برادر شهید در مسجد را زد ولی کسی در را باز نمی کرد تا اینکه باز شد کسی که در را باز کرد آن برادر شهید را می شناخت ولی مرا نمی شناخت وارد که شدیم در داخل مسجد با طبیعت بی نظیر و بی همتائی که سبز و خرم بود و آب از جویبارها می آمد روبرو شدم در میان درختان درخت خرما هم زیاد بود من گفتم من اینجا را دیده ام ما می خواستیم به اینجا حمله کنیم و یکی از مناطق جنگی است گفت نا اینجا منطقه ای که شما می گوئید نیست اینجا منطقه ای است که به آن جنت می گویند و تو الان در باغ جنت هستی و این نخلها بهشتی هستند و شب بعد که عملیات شروع شد می خواستیم به عملیات برویم حسین مرا به گوشه ای برد گفت مبادا خوابی که من دیده ام به کسی بگوئی و به حاج منصور هم نگو من گفتم که به شما قول می دهم که به هیچ کس نگویم تا امروز من این خواب را به کسی نگفته بودم.
وصیت نامه
خدایا بیامرز برایم گناهانی که بلا را نازل می کند. خدا جان تمام اعضا و جوارح مرا به سه چیز آراسته کن : 1- ایمان 2- تقوی 3- یقین خدا جان مطمئناً این سه مورد در راه رسیدن به جوار پر شکوهت مرا یاری می دهند تا به کمک غیبی تو به آنها دست یافته و انسان باشم و انسان بودن خود را بفهمم تا در دنیای پست و تاریک بتوانم قدمی مطمئن در راه رسیدن به هدفم و به پیمانم بردارم .
خدا جان جوان هستم . هر لحظه گناه کردم و باز به خود آمدم و از تو شرمنده شدم . ای امید امیدواران ، خدا جان تو آخرین مرحله عشقی آخرین دوست و آخرین یار هستی برای کسانی که به امید تو و لقای تو لحظه شماری می کنند . خدا جان سپاست می گویم که دوباره بر من منت نهادی که در جبهه حضور به هم رسانم . ترا شکر می کنم خدا جان همه دوستان رفتند و من هنوز در جا می زنم آخ چقدر سخت است.
اما دوستان خوبم از (امام ) اطاعت کنید و نگذارید تنها بماند سخنان گهربار ایشان را بدون فوت وقت انجام دهید مرید و مطیع او باشید سربازی سر افراز برای مرز بوم باشید عزیزانم تاریخ عاشورا و جریانات کوفه دوباره همانند حضرت مسلم رو کرده اهل کوفه نباشید پاسداری نمائید از خون شهیدان دوستان عزیز و باوفایم در هر مکان بر علیه ضد انقلابیون بشورید مشت محکمی بر دهان این زالو صفتان این مسلمانهای شناسنامه ای بزنید.
ای کسانی که دل تان در رضای حق تعالی است می یابد از هیچ کس نهراسید و خائنین را به زیر سئوال ببرید و تو دهنی محکمی به ایشان بزنید . اغماض در کار نباشد خصوصاً اگر مسئول باشید ای گروه رنج کشیده انقلاب تقوی الهی را پیشه خود کنید مواظبت نمائید.
نظرات شما عزیزان: