BASHIR
اعتقادی،سیاسی
 
 

با شهید حسین باقری؛
شهیدی که جنت را به او نشان دادند+عکس
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۱ ساعت ۰۰:۳۴

 

 
ای کسانی که دل تان در رضای حق تعالی است می یابد از هیچ کس نهراسید و خائنین را به زیر سئوال ببرید و تو دهنی محکمی به ایشان بزنید.
سرویس فرهنگی جهان- ایشان تحصیلات دوره ابتدائی را در دبستان شهید خلیل نوروزی و دوره راهنمائی را در مدرسه راهنمائی توفیق به پایان رسانید البته لازم  به توضیح است سالهای تحصیلی ایشان مصادف بود با به ثمر رسیدن انقلاب شکوهمند اسلامی و به همین دلیل ایشان سنگر مدرسه را رها کرده و حضور خود را در سنگر جبهه و صحنه جنگ و جهاد با کافران بعثی ترجیح دادند. 

شهید از بدو تشکیل سپاه فعالیت خود را آغاز کردند و تا زمان شهادت بعنوان سپاهی و بسیجی در خدمت جمهوری اسلامی بود آخرین پست ایشان فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ یکم از لشکر 31 عاشورا بود شهید بزرگوار در سال 65 مسئول اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران ابهر و نیز مسئول دفتر ندامتگاه دادسرای انقلاب اسلامی بود و با سمت فرمانده اطلاعات و عملیات تیپ یکم به مقام رفیع شهادت نایل آمدند.

http://jahannews.com/images/docs/files/000266/nf00266609-1.jpg
 
خاطره ای از برادر علی چام همرزم شهید باقری
 
حسین آقا  همیشه خندان  و بسیار شوخ طبع و معتقد  به نظام و انقلاب  بود.خانواده شهید باقری از خانواده های  مستضعف  بود  و همیشه  قدر مستضعفین  را می دانست  و به قول امام (ره) سربازان بسیجی  کوخ نشینان  هستند  و حسین نیز  از جمله  آنان بود.

خاطره ای که از ایشان دارم  در عملیات  تکمیلی  کربلای 5 بوده  با هم  آمدیم  تا برادری  که مهمان  ما بود  راهی  کنیم . این برادر وقتی که از ماشین  پیاده شد و خواست  برود با حسین دیده بوسی کردند . ولی من  این کار را نکردم و با او  خداحافظی مختصری  کردم  در راه  که از  بدرقه آن برادر بر می گشتم  گفتم : حسین خیلی  با ایشان صمیمی بر خورد  کردی ؟

حسین در جواب گفت : این آخرین بار است  که او را می بینم و فکر نمی کنم  که او را برای بار دیگر ببینم . من گفتم تو از کجا می دانی ؟ گفت خودت  هم خواهی دید . نمی دانم  به ذهن و قلب حسین چه چیز خطور کرده بود که یقین داشت  او شهید خواهد شد .

بعد آمدیم و یک شب ماندیم صبح همان  روز  که بیدار  شدیم گفت  من خواب  دیدم  یکی  از شهدا آمد  و از دم خانه مرا  به مسجد دعوت کرد و بعد من به مسجد رفتم . آن برادر  شهید در مسجد  را زد  ولی کسی  در را باز نمی کرد  تا اینکه  باز شد  کسی  که در  را باز کرد  آن برادر  شهید  را می شناخت ولی مرا نمی شناخت  وارد  که شدیم  در داخل  مسجد   با طبیعت  بی نظیر  و بی همتائی  که سبز  و خرم بود  و آب از جویبارها می آمد روبرو شدم در میان درختان  درخت خرما  هم زیاد بود  من گفتم  من اینجا  را دیده ام  ما می خواستیم  به اینجا حمله کنیم و یکی از مناطق جنگی است  گفت  نا اینجا  منطقه ای که شما  می گوئید  نیست  اینجا منطقه ای است  که به آن جنت  می گویند  و تو الان  در باغ  جنت هستی  و این نخلها  بهشتی  هستند  و شب بعد که عملیات  شروع شد  می خواستیم  به عملیات برویم  حسین مرا به گوشه ای برد گفت مبادا  خوابی  که من  دیده ام  به کسی  بگوئی  و به حاج منصور  هم نگو  من گفتم  که به شما قول  می دهم  که به هیچ کس  نگویم  تا امروز  من این  خواب  را به کسی نگفته بودم. 

وصیت نامه 

خدایا بیامرز  برایم  گناهانی  که بلا  را نازل  می کند. خدا جان  تمام اعضا و جوارح  مرا به سه چیز آراسته کن  : 1- ایمان   2- تقوی    3- یقین خدا  جان  مطمئناً این سه مورد  در راه رسیدن   به جوار  پر شکوهت  مرا یاری  می دهند  تا به کمک  غیبی  تو   به آنها دست یافته  و انسان  باشم  و انسان  بودن  خود  را بفهمم تا در دنیای  پست  و تاریک  بتوانم قدمی  مطمئن  در راه رسیدن  به هدفم  و به  پیمانم  بردارم  .

خدا جان  جوان هستم  . هر لحظه گناه  کردم  و باز به خود  آمدم  و از تو  شرمنده شدم . ای امید  امیدواران ، خدا جان تو آخرین  مرحله  عشقی آخرین  دوست  و آخرین  یار هستی  برای کسانی  که به امید تو  و لقای  تو لحظه شماری  می کنند .  خدا جان  سپاست می گویم   که دوباره  بر من  منت  نهادی  که در جبهه حضور  به هم  رسانم  . ترا شکر می کنم  خدا جان همه دوستان  رفتند  و من هنوز در جا  می زنم  آخ چقدر  سخت است.

اما دوستان  خوبم  از  (امام ) اطاعت کنید  و نگذارید تنها  بماند  سخنان  گهربار  ایشان  را بدون فوت  وقت  انجام دهید  مرید  و مطیع  او باشید   سربازی  سر افراز برای  مرز بوم  باشید  عزیزانم  تاریخ  عاشورا  و جریانات  کوفه  دوباره  همانند  حضرت  مسلم  رو کرده   اهل کوفه  نباشید  پاسداری  نمائید  از خون  شهیدان  دوستان  عزیز و باوفایم  در هر مکان  بر علیه ضد انقلابیون  بشورید  مشت محکمی  بر  دهان  این  زالو صفتان  این مسلمانهای شناسنامه ای  بزنید.

ای  کسانی که  دل تان  در رضای  حق تعالی است می یابد  از هیچ کس نهراسید  و خائنین  را به زیر  سئوال ببرید  و تو دهنی  محکمی  به ایشان بزنید . اغماض  در کار  نباشد خصوصاً  اگر مسئول  باشید  ای گروه رنج کشیده  انقلاب  تقوی  الهی  را پیشه خود کنید مواظبت نمائید.

ارسال شده در تاریخ : جمعه 29 دی 1391برچسب:شهید+شهادت+جبهه+خط مقدم+بهشت+لشکر+تیپ+باقری, :: 11:13 :: توسط : عبدالمهدی


استاد فاطمي نيا درباره علل تاريکي و روشنايي برزخ مي فرمايد: «عمده چيزي که برزخ را تاريک مي کند حرف پشت سر مردم است؛ غيبت، تهمت و.... يکي از چيزهايي که برزخ را روشن مي کند گره گشايي از کار مردم است. برزخ را گناهان تاريک مي کنند و از آن طرف اعمال خير، باعث روشنايي عالم قبر و برزخ مي شوند.»


برگرفته از کتاب «نکته ها از گفته ها»- دفتر اول- ص ۳۴/جهان نیوز


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:علما+فاطمی نیا+بهشت+برزخ+جهنم, :: 7:37 :: توسط : عبدالمهدی

 

ارادت و عشق به اهل بیت عصمت و طهارت (س) می تواند در همه احوال و مراحل زندگی دستگیر انسان بوده، بویژه سید الشهداء (ع) که به مصداق روایت« مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی كَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَكَ‏»(2) کشتی نجات بندگان است

 

هر چند اهل بیت عصمت و طهارت (س) از نور واحد هستند، اما شرایط زمانه باعث می گردید تا جنبه ای از شخصیت آنان تجلی پیدا کند و به فعلیت برسد و در نتیجه مظهر یک اسم از اسمای الهی گردند .

 

با این حال باید گفت، تنها راه نجات از گرفتاریها و پرتگاههای سقوط ، سوار شدن بر کشتی اهل بیت (ع) و تمسک به این ریسمان محکم الهی در کنار تمسک به قرآن می باشد، همان راهی که رسول خدا (ص)  برای ما ترسیم کردند و فرمودند:

 

«إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ »ْ(1)

 

ارادت و عشق به اهل بیت عصمت و طهارت (س) می تواند در همه احوال و مراحل زندگی دستگیر انسان بوده، بویژه سید الشهداء (ع) که به مصداق روایت« مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی كَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَكَ‏»(2) کشتی نجات بندگان است و به تجربه ثابت شده است که توسل به ایشان بسیار گره گشا بوده، و مشکلات بیشماری را حل می سازد.

 

 « علاّمه بزرگوار حضرت آقای شیخ حسن فرید گلپایگانی از علمای تهران نقل فرمود از استاد خود مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی (ره) كه فرمودند:

 

 اوقاتی كه در سامرّاء مشغول تحصیل علوم دینی بودم وقتی اهالی سامرّا به بیماری های وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عدّه ای می مردند روزی در منزل استادم مرحوم سید محمّد فشاركی جمعی از اهل علم بودند.

 

 ناگاه مرحوم آقای میرزا محمدتقی شیرازی كه در مقام علمی مانند مرحوم آقای فشاركی بود تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند. مرحوم میرزا فرمود: اگر من حكمی بكنم آیا لازم است انجام شود یا خیر؟ همه اهل مجلس تصدیق نمودند كه : بلی !

 

سپس فرمود: من حكم می كنم كه شیعیان ساكن سامرّاء تا ده روز همگی مشغول خواندن زیارت عاشوار شوند و ثواب آن را هدیه روح شریف نرجس خاتون ، والده ماجده حضرت آقا حجه ابن الحسن (روحی و ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) بنمایند تا این بلا از آنان دور شود.

 

 اهل مجلس این حكم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند. از فردا مرگ و میر شیعیان متوقّف شد و هر روز عدّه ای از غیر شیعیان می مردند به طوریكه این موضوع بر همگان آشكار گردید.

 

 برخی از غیر شیعیان از آشنایان شیعه خود می پرسیدند: علّت اینكه دیگر از شما كسی تلف نمی شود چیست ؟ پاسخ شنیدند: راز این موضوع در خواندن زیارت عاشورا توسّط ما می باشد. با این جواب آنان نیز مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند بلا از آنها نیز برطرف گردید!

 

همچنین مرحوم حاج شیخ محمّدباقر (ره) نقل نموده است كه :

 

مرحوم میرزای شیرازی در كربلا و در ایام عاشورا در خانه اش روضه خوانی بود و در روز عاشورا به اتّفاق طلاّب و علماء به حرم حضرت سیدالشّهداء (ع) و حضرت اباالفضل العبّاس (ع) می رفتند و عزاداری می نمودند.

 

عادت میرزا این بود كه هر روز در حجره خود زیارت عاشورا می خواند. سپس پائین می آمد و در مجلس عزا شركت می كرد. روزی خودم حاضر بودم كه ناگاه دیدم میرزا در زمانی زودتر از موقعی كه باید می آمدند با حالتی غیر عادّی و پریشان و نالان از پلّه های حجره به زیر آمد و داخل مجلس شد در حالی كه می فرمود: امروز باید از مصیبت عطش حضرت سیدالشهداء (ع) بگویید و عزاداری كنید.

 

 تمام اهل مجلس منقلب شدند و بعضی از خود بی خود شدند. آن گاه با همان حالت به اتّفاق میرزا به صحن شریف و حرم مقدّس امام حسین (ع) مشرّف شدیم . گویا مامور به این تذكّر شده بود.

 

 خلاصه هر كس زیارت عاشوار را یك روز یا ده روز یا چهل روز به قصد توسّل به آقا امام حسین علیه السلام (نه به قصد ورود از معصوم) بخواند حتماً صحیح و مۆثر خواهد بود و اشخاص بیشماری به این وسیله به مقاصد مهم خود رسیده اند. (3)

 

با توجه به آنچه گفته شد امام حسین (ع) که مظهر رحمت واسعه خداوند متعال هستند، از آن جهت که با ایثار جان و مال و هستی خویش توانستند صراط حق را از کجراهه های انحراف و گمراهی برای همه روشن کنند تا مردم طوفان زده را بر کشتی نورانی امامت به سوی حق سوق دهند، از طرف خداوند متعال مورد عنایاتی قرار گرفتند که به موجب آن توسل و زیارت و تربت و.... ایشان حل کننده مشکلات و گرفتاریهاست.

 

 چنانکه غیر از مقام امامت آن حجت الهى، در شیوه زندگى ،الهام بخش راه و رسم جهاد و شهادت، و راهنماى بشر و عزت‏بخش است و هر كس به ولاى او چنگ زند، از امواج بى‏دینى و ذلت نجات یافته به ساحل عزت و كرامت میرسد.

 

چراغ حسین در شب تاریك تاریخ، همواره درخشان بوده و «راه» را نشان داده است.

 


پی نوشت‏ها:

 

1.    شیخ مفید، ارشاد ، قم، نشر سرور، ج1،ص233

2.    محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار،تهران، نشر اسلامیه، ج ‏23، ص124

3.    علیرضا حاتمی ، داستانهایی از علما ، قم: موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان 1387

منابع:

قرآن کریم

ارشاد

تهیه و فراوری: فربود، گروه حوزه علمیه تبیان

 

 

ارسال شده در تاریخ : جمعه 22 دی 1391برچسب:اهل بیت+امام حسین+امام زمان+نجات+شفاعت, :: 10:1 :: توسط : عبدالمهدی

ای مومنان بگریید آن پاک مصطفی رفت

هم مجتبای عالم هم اسوه رضا رفت

آجرک الله یا بقیه الله

اللهم عجل لولیک الفرج


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, :: 15:22 :: توسط : عبدالمهدی

به گزارش جهان به نقل از ایسنا، اجر و مزد گریه برای آن حضرت بسیار عظیم و بزرگ است و خداوند خود ضامن آن می‎باشد. گریه برای آن حضرت سختی‎های زمان احتضار را از بین می‎برد.


امام سجّاد(ع) می‌فرمایند: "هر مؤمنی که چشمانش برای کشته شدن حسین(ع) گریان شود به طوری که اشک بر گونه‏‌هایش سرازیر گردد، خداوند به سبب آن، او را در غرفه‏‌های بهشتی جای دهد که روزگاران درازی را در آن‌ها به سر برد1".


امام صادق علیه‌السّلام به مسمع بن عبدالملک فرمودند: "آیا مصائب آن جناب (امام حسین علیه‌السّلام) را یاد می‎کنی؟ عرض کرد: بلی والله مصائب ایشان را یاد کرده و گریه می‎کنم. حضرت فرمودند: آگاه باش که خواهی دید در وقت مردن پدران مرا که به ملک‌الموت وصیت تو را می‎کنند که سبب روشنی چشم تو باشد. همچنین فرمودند: ای مسمع گریه بر احوالات حسین (ع) سبب می‎شود که ملک الموت بر تو مهربان‎تر از مادر گردد.


گریه بر حضرت اباعبدالله الحسین (ع) باعث راحتی در قبر، فرحناک و شادان شدن مرده، شادان و پوشیده بودن او در هنگام خروج از قبر است در حالی که او مسرور است، فرشتگان الهی به او بشارت بهشت و ثواب الهی را می‎دهند. اجر و مزد هر قطره آن این است که شخص همیشه در بهشت منزل کند2".


امام رضا(ع): "بر کسی چون حسین باید که گریندگان بگریند؛ زیرا که گریستن بر او گناهان بزرگ را می‏‌زداید. حضرت سپس فرمود: چون ماه محرّم می‏‌رسید کسی پدرم را خندان نمی‏‌دید. غم و اندوه بر او چیره بود تا آن‌که 10 روز می‏‌گذشت. روز دهم روز سوگواری و اندوه و گریه او بود و می‏‌فرمود: این روزی است که حسین علیه‏‌السلام در آن کشته شد3".


منبع:


1- ثواب الأعمال: 108 / 1 منتخب میزان‌الحکمة: 380


2- بحارالانوار، ج44، ص289 و کامل الزیارات باب32، ص101


3- وسائل‌الشیعه: 10 / 394 / 8 منتخب میزان‌الحکمة: 382


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:امام حسین+کربلا_عاشورا+گریه+بهشت+اهل بیت, :: 10:44 :: توسط : عبدالمهدی

نمی دانم وداع آخرت بود

که آن در دانه گریان در برت بود

همی بوسید چشمان و گلویت

همی بوئید زلف غرق خونت

بگفتا ای پدر جانم فدایت

نبینم خون بر این رخسار ماهت

پدر بعد از تو روزم تار گردد

پدر فرش زمینم خار گردد

پدر رفتی به میدان زود برگرد

دل خونم شده پر غصه و درد

پدرجان ای به قربان نگاهت

چرا گریان شده چشمان ماهت

مگر قصد سفر داری بابا

که اینگونه وداع کردی با ما

گلت که طاقت دوری ندارد

گلت که رسم مهجوری نداند

پدر هر جا که رفتم همرهم باش

شفیق و مونس هر منزلم باش

چه در کاخ و چه در ویرانه شام

مرا مگذار تنها ای پدر جان

مرا راحت کن از این رنج و سختی

مرا با خود ببر هر جا که رفتی


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 14:29 :: توسط : عبدالمهدی

به نام خدای علی

علی ای همای هستی

ز تو هست عقل و مستی

ز دل از تو فاش گویم

به نوای حق پرستی

که هنوز من نبودم

که تو در دلم نشستی


ارسال شده در تاریخ : جمعه 12 آبان 1391برچسب:امام علی+علی+غدیر+دل نوشته, :: 14:36 :: توسط : عبدالمهدی

جناب حجت الاسلام آقای قاضی زاهدی گلپایگانی می فرماید: من در تهران از جناب آقای حاج محمد علی فشندی که یکی از اخیار تهران است، شنیدم که می گفت: من از اول جوانی مقیّد بودم که تا ممکن است گناه نکنم و آن قدر به حج بروم تا به محضر مولایم حضرت بقیة اللّه ، روحی فداه، مشرف گردم. لذا سالها به همین آرزو به مکه معظمه مشرف می شدم.

به گزارش جهان، رجانیوز نوشت: در یکی از این سالها که عهده دار پذیرایی جمعی از حجاج هم بودم، شب هشتم ماه ذیحجه با جمیع وسائل به صحرای عرفات رفتم تا بتوانم قبل از آنکه حجاج به عرفات بیایند، برای زواری که با من بودند جای بهتری تهیه کنم. تقریبا عصر روز هفتم بارها را پیاده کردم و در یکی از آن چادرهایی که برای ما مهیا شده بود، مستقر شدم. ضمنا متوجه شدم که غیر از من هنوز کسی به عرفات نیامده است. در آن هنگام یکی از شرطه هایی که برای محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد و گفت: تو چرا امشب این همه وسائل را به اینجا آورده ای؟ مگر نمی دانی ممکن است سارقان در این بیابان بیایند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا که آمده ای، باید تا صبح بیدار بمانی و خودت از اموالت محافظت بکنی. گفتم: مانعی ندارد، بیدار می مانم و خودم از اموالم محافظت می کنم.



آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بیدار ماندم تا آن که نیمه های شب دیدم سید بزرگواری که شال سبز به سر دارد، به در خیمه من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمدعلی، سلام علیکم. من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ایشان وارد خیمه شدند و پس از چند لحظه جمعی از جوانها که تازه مو بر صورتشان روییده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسیدند. من ابتدا مقداری از آنها ترسیدم، ولی پس از چند جمله که با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جای گرفت و به آنها اعتماد کردم. جوانها بیرون خیمه ایستاده بودند ولی آن سید داخل خیمه تشریف آورده بود. ایشان به من رو کرد و فرمود: حاج محمد علی! خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟

فرمودند: شبی در بیابان عرفات بیتوته کرده ای که جدم حضرت سیدالشهداء اباعبداللّه الحسین(علیه السلام) هم در اینجا بیتوته کرده بود. من گفتم: در این شب چه باید بکنیم؟ فرمودند: دو رکعت نماز می خوانیم، در این نماز پس از حمد، یازده مرتبه قل هو اللّه بخوان.

لذا بلند شدیم و این عمل را همراه با آن آقا انجام دادیم. پس از نماز آن آقا یک دعایی خواندند که من از نظر مضامین مانند آن دعا را نشنیده بودم. حال خوشی داشتند و اشک از دیدگانشان جاری بود. من سعی کردم که آن دعا را حفظ کنم ولی آقا فرمودند: این دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهی کرد. سپس به آن آقا گفتم: ببینید آیا توحیدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آیات آفاقیه و انفسیه بر وجود خدا استدلال کردم و گفتم: من معتقدم که با این دلایل، خدایی هست. فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است. سپس اعتقادم را به مسئله ولایت برای آن آقا عرض کردم. فرمودند: اعتقاد خوبی داری. بعد از آن سؤال کردم که: به نظر شما الآن حضرت امام زمان(عج) در کجا هستند. حضرت فرمودند: الان امام زمان در خیمه است.

سؤال کردم: روز عرفه، که می گویند حضرت ولی عصر(عج) در عرفات هستند، در کجای عرفات می باشند؟ فرمود: حدود جبل الرحمة. گفتم: اگر کسی آنجا برود آن حضرت را می بیند؟ فرمود: بله، او را می بیند ولی نمی شناسد.

گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است، حضرت ولی عصر(عج) به خیمه های حجاج تشریف می آورند و به آنها توجهی دارند؟ فرمود: به خیمه شما می آید؛ زیرا شما فردا شب به عمویم حضرت ابوالفضل(علیه السلام) متوسل می شوید.

در این موقع، آقا به من فرمودند: حاجّ محمدعلی، چای داری؟ ناگهان متذکر شدم که من همه چیز آورده ام ولی چای نیاورده ام. عرض کردم: آقا اتفاقا چای نیاورده ام و چقدر خوب شد که شما تذکر دادید؛ زیرا فردا می روم و برای مسافرین چای تهیه می کنم.

آقا فرمودند: حالا چای با من. از خیمه بیرون رفتند و مقداری که به صورت ظاهر چای بود، ولی وقتی دم کردیم، به قدری معطر و شیرین بود که من یقین کردم، آن چای از چای های دنیا نیست، آوردند و به من دادند. من از آن چای دم کردم و خوردم. بعد فرمودند: غذایی داری، بخوریم؟ گفتم: بلی نان و پنیر هست. فرمودند: من پنیر نمی خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور، من مقداری نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ایشان از نان و ماست میل فرمودند.

سپس به من فرمودند: حاج محمدعلی، به تو صد ریال (سعودی) می دهم، تو برای پدر من یک عمره به جا بیاور. عرض کردم: اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: اسم پدرم «سید حسن» است. گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: سید مهدی. من پول را گرفتم و در این موقع، آقا از جا برخاستند که بروند. من بغل باز کردم و ایشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتی خواستم صورتشان را ببوسم، دیدم خال سیاه بسیار زیبایی روی گونه راستشان قرار گرفته است. لبهایم را روی آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسیدم.

پس از چند لحظه که ایشان از من جدا شدند، من در بیابان عرفات هر چه این طرف و آن طرف را نگاه کردم کسی را ندیدم! یک مرتبه متوجه شدم که ایشان حضرت بقیة اللّه ، ارواحنافداه، بوده اند، به خصوص که اسم مرا می دانستند و فارسی حرف می زدند! نامشان مهدی(عج) بود و پسر امام حسن عسکری(علیه السلام) بودند.

نشستم و زار زار گریه کردم. شرطه ها فکر می کردند که من خوابم برده است و سارقان اثاثیه مرا برده اند، دور من جمع شدند، اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گریه ام شدید شد.

فردای آن روز که اهل کاروان به عرفات آمدند، من برای روحانی کاروان قضیه را نقل کردم، او هم برای اهل کاروان جریان را شرح داد و در میان آنها شوری پیدا شد.

اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خواندیم. بعد از نماز با آن که من به آنها نگفته بودم که آقا فرموده اند: «فردا شب من به خیمه شما می آیم؛ زیرا شما به عمویم حضرت عباس(علیه السلام) متوسل می شوید» خود به خود روحانی کاروان روضه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) را خواند و شوری برپا شد و اهل کاروان حال خوبی پیدا کرده بودند، ولی من دائما منتظر مقدم مقدس حضرت بقیة اللّه ، روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء، بودم.

بالاخره نزدیک بود روضه تمام شود که کاسه صبرم لبریز شد. از میان مجلس برخاستم و از خیمه بیرون آمدم، ناگهان دیدم حضرت ولی عصر(عج) بیرون خیمه ایستاده اند و به روضه گوش می دهند و گریه می کنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام کنم که آقا اینجاست، ولی ایشان با دست اشاره کردند که چیزی نگو و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چیزی بگویم. من این طرف در خیمه ایستاده بودم و حضرت بقیة اللّه ، روحی فداه، آن طرف خیمه ایستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل(علیه السلام) گریه می کردیم و من قدرت نداشتم که حتی یک قدم به طرف حضرت ولی عصر(عج) حرکت کنم. بالاخره وقتی روضه تمام شد، حضرت هم تشریف بردند.
برگرفته از: آثار و برکات حضرت امام حسین(ع)، ص۲۳، قضیه ۵.


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:امام زمان+تشرف+عرفات+عرفه+حضرت عباس+روضه, :: 8:54 :: توسط : عبدالمهدی

امام نهم شيعيان حضرت جواد علیه السلام در سال 195هجري در مدينه ولادت يافت . نام نامي اش محمد معروف به جواد و تقي است . القاب ديگري مانند : رضي و متقي نيز داشته ، ولي تقي از همه معروفتر مي باشد .

به گزارش جهان به نقل از باشگاه خبرنگاران، امام محمد تقي علیه السلام هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا عليه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه علیهم السلام انتقال يافت .


مأمون خليفه عباسي که همچون ساير خلفاي بني عباس از پيشرفت معنوي و نفوذ باطني امامان معصوم و گسترش فضايل آنها در بين مردم هراس داشت ، سعي کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خويش قرار دهد .


در این مطلب 10 داستان کوتاه و زیبا از زندگی امام جواد علیه السلام را برای شما آورده ایم:



****دزدي را آوردند پيش خليفه تا حكمش را صادر كند.معتصم،دانشمندان را جمع كرد. قاضي القضات گفت:"چون آيه تيمم حد دست را از مچ تعين كرده ،پس بايد دستش را از مچ قطع كرد."


ديگري گفت :"خداوند براي وضو دست را از آرنج مي داند پس بايد از آرنج قطع شود."


معتصم هم گفت چون بعضي دست را از انگشتان تا شانه ميدانند، بهتر است دست را تا شانه قطع كنيم.نظر تو چيست ابو جعفر؟ديگران حكم صادر كردند و تو هم شنيدي."


ـ همه اشتباه كردند . بايد فقط انگشتانش قطع شود.چون كف دست از هفت جا ، جايگاه سجده است و جايگاه هاي سجده مال خداست. ما نمي توانيم به جايگاه هاي سجده آسيبي برسانيم.


همه شان ساكت شدند.



****دلش مي خواست يكي از لباس هاي امام را بگيرد براي تبرك، اما خجالت مي كشيد بگويد.


حتي نامه نوشت ، اما نامه را نفرستاد .


نااميد شد داشت بر مي گشت شهر خودش كه كسي از پشت صدايش زد . برگشت.


غلام امام بود.


گفت:


"اين لباس را آقا برايت فرستاده."



****سبزه بود و رنگ پوستش تيره تر از پدرش. بعضي ها به شك افتاده بودند: "محمد واقعاً فرزند امام رضا علیه السلام است ؟"


منافقين هم از نبودن پدرش در مدينه سوء استفاده مي كردند.مرتب شايعه مي ساختند. كم كم شايعه ها كار خودش را كرد . جمع شدند محمد دو ساله را بردند پيش قيافه شناس ها تا بگويند اين پسر به آن پدر مي آيد يا نه؟


محمد چيزي نگفت. همراهشان رفت . چشم قيافه شناس ها كه به او افتاد خودشان را انداختند روي زمين به سجده.


يكي شان زودتر از سجده بلند شد . رو كرد به جمع : خجالت نمي كشيد؟!


اين ماه پاره را آورده ايد پيش ما از حسب و نسبش حرف بزنيم؟!اين كه قيافه اش داد مي زند از نسل پيامبر و علي است!



****علي بن جعفر نشسته بود توي مسجد پيغمبر. حديث هاي امام كاظم را مي نوشت.


ابو جعفر آمد .


علي بلند شد و دستهاي امام را بوسيد . امام گفت : عمو بنشينيد.


ـ چه طور بنشينم در حالي كه شما ايستاده ايد.


همه تعجب كردند.


گفتند : تو عموي پدرش هستي. چرا اين طور با او رفتار مي كني؟


گفت :


وقتي خداوند اين ريش سفيد را لايق امامت نميداند ، اما او را به اين مقام ميرساند . انتظار داريد كه منكر مقام او شوم ؟ نه ! من غلام او هستم و از حرفهاي شما به خدا پناه ميبرم.



****رسيد :


اگر براي شما اتفاقي افتاد كارهايمان را پيش چه كسي ببريم؟


جواب داد :


پيش پسرم ابو جعفر.


با خودش گفت :


بچه كه نميتواند امام شود.


امام گفت :


عيسي كه پيامبر شد از ابو جعفر هم كوچكتر بود.




**** توي راه مدينه بود.


به مسجدي رسيد،توي مسجد رفت.


كوزه ي آبي برداشت و كنار درخت خشكي وضو گرفت .


نماز خواند وبيرون رفت.


همه ديدند كه درخت ميوه داد.


**** مدتي بود كه ديگر هيچ يك ازگوشهايم صدايي را نمي شنيد .

رفتم پيش امام.

به اشاره گفت :

" بيا جلو."

دستش را روي سر و گوشم كشيد و گفت :

"بشنو وخوب توجه كن."

به خدا قسم ! بعد از آن تمام صداها را خوب مي شنوم . حتي صداهاي آهسته را كه ديگران نمي فهمند.


****مأمون گفت : " شما هم سوالي از يحيي بپرسيد. "

امام پرسيد : " مردي صبح به زني نگاه كرد ، نگاهش حرام بود. نزديك ظهر به او حلال شد . وقتي ظهر شد به او حرام شد . شب دوباره حلال شد. نصف شب حرام شد. سپيده صبح دوباره به او حلال شد . مي تواني بگويي چرا؟ "


يحيي مكث كرد . صدايش را مبهم شنيدند كه مي گفت : "من نمي دانم."

امام گفت :" اين زن كنيز كس ديگر بود.وقتي اين مرد او را مي بيند نگاهش حرام است.بعد او را مي خرد حلال ميشود.نزديك ظهر آزادش ميكند.دوباره به او حرام مي شود.عصر با او ازدواج مي كند و با او ظهارميكند . پس به او حرام مي شود . شب كفاره ي ظهارش را مي دهد،دوباره حلال مي شود . نصف شب او را طلاق مي دهد اما پشيمان مي شود و به او رجوع ميكند،پس دوباره به او حلال مي شود."


****معتصم ظرف پر از انگور را داد به ام فضل.قرار بود او كار را يكسره كند.

ام فضل از قصر بيرون آمد و به خانه رفت . ظرف را گذاشت جلوي امام.

تعارف كرد . امام نگاهي به همسرش انداخت.

خوشه اي انگور برداشت وشروع به خوردن كرد.

امام از درد به خودش مي پيچيد.انگور مسموم اثر خودش را گذاشت.

ام فضل ترسيده بود.ايستاده بود گوشه اتاق و او را نگاه ميكرد.

امام گفت:

"سزاي كارت را مي بيني.به خدا قسم! به بلايي مبتلا مي شوي كه درماني ندارد."

از نفرين امام عصباني شد.در را به رويش بست تا كسي نتواتد به او كمك كند.

امام با لب تشنه شهيد شد.


****سه روز بوي عطر كوچه هاي بغداد را پر كرده بود.


مردم هر روز يك دسته پرنده ي سفيد را مي ديدند كه بالاي خانه ي امام پرواز مي كنند وبال هاي خود را باز مي كنند و روي بام سايه مي اندازند .


خانه ي امام كه رفتند روي بام پیکر پاکش را پيدا كردند.


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:اهل بیت+امام جواد+جوادالائمه+امام رضا+شهادت, :: 11:25 :: توسط : عبدالمهدی

به گزارش جهان به نقل از رجانیوز، ایشان در این زمینه به حجاب برخی حاضرین در مراسم استقبال اشاره کرده و فرمودند: «خودتان را مجهز كنيد، مسلح به سلاح معرفت و استدلال كنيد، بعد به اين كانونهاى فرهنگى - هنرى برويد و پذيراى جوانها باشيد. با روى خوش هم پذيرا باشيد؛ با سماحت، با مدارا. فرمود: «و سنّة من نبيّه»، كه ظاهراً عبارت است از «مداراة النّاس»؛ مدارا كنيد. ممكن است ظاهر زننده‌اى داشته باشد؛ داشته باشد. بعضى از همينهائى كه در استقبالِ امروز بودند و شما - هم جناب آقاى مهمان‌نواز، هم بقيه‌ى آقايان - الان در اين تريبون از آنها تعريف كرديد، خانمهائى بودند كه در عرف معمولى به آنها ميگويند «خانم بدحجاب»؛ اشك هم از چشمش دارد ميريزد. حالا چه كار كنيم؟ ردش كنيد؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به اين جبهه است؛ جان، دلباخته‌ى به اين اهداف و آرمانهاست. او يك نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهاى اين حقير باطن است؛ نمى‌بينند. «گفتا شيخا هر آنچه گوئى هستم / آيا تو چنان كه مينمائى هستى؟». ما هم يك نقص داريم، او هم يك نقص دارد. با اين نگاه و با اين روحيه برخورد كنيد. البته انسان نهى از منكر هم ميكند؛ نهى از منكر با زبان خوش، نه با ايجاد نفرت. بنابراين با قشر دانشجو ارتباط پيدا كنيد.»


ارسال شده در تاریخ : شنبه 22 مهر 1391برچسب:امام خامنه ای+رهبری+مقام معظم رهبری+ولایت فقیه+ولی فقیه, :: 11:36 :: توسط : عبدالمهدی
درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
بیانات مهم رهبر معظم انقلاب درباره ارزیابی از وضع کنونی و پيشرفت های ملت ایران/ مذاکره با امریکا آیاتاکنون به سوره"حمد"اینگونه نگاه کرده‌اید؟ خاطره‌ حاج سعید که بغض رهبر انقلاب را درآورد شکل گیری فضای جنگی بین چین و ژاپن روسیه برای جنگ آماده می شود شهیدی که جنت را به او نشان دادند گره گشایی از مردم، قبرمان را روشن می کند راه نجات گریه‌کردن برای امام‌حسین علیه السلام چه ثوابی دارد؟ ملاقات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در عرفات و روضه حضرت عباس علیه السلام ده داستان کوتاه از زندگی جوادالائمه علیهم السلام اجمعین نظر درس‌آموز رهبر انقلاب درباره دختران بدحجاب چراغ سبز به دولت تركيه برای حمله به سوریه
نويسندگان