BASHIR
اعتقادی،سیاسی
 
 


 

امام زمان(عج) در نامه اي فرموده اند: «وَ اکثِروُا الدُّعاءَ بتعجيلِ الفَرَجِ فإنَّ ذلکَ فَرَجُکُم؛ براي تعجيل فرج بسيار دعا کنيد، زيرا مايه ي فرج شماست»(1). اين فرج مي تواند دو معنا داشته باشد:
1. وقتي دعا مي کنيم امام ظهور کند، طبيعي است که ظهور ايشان باعث گشايش امر شيعيان و آسايش ما مي شود و مشکلات ما حل خواهد شد. پس فرج باعث فرج ما نيز مي شود.
2. دعا براي ظهور ايشان باعث جلب توجهات امام به ما مي شود و آن حضرت در حق ما دعا مي کند و مشکلات ما با توجه امام حل مي شود. بنابراين، دعا براي ظهور، باعث گشايش کارها مي شود، هرچند خود ظهور، اتفاق نيفتد. همچنين دعا کردن، روح اميد را در انسان زنده نگه مي دارد. و اميد داشتن، خود موجب گشايش است، زيرا نااميدي باعث به بن بست رسيدن است.
پي نوشت :
1. کمال الدين، ص485، باب توقيعات، ج4.
منبع:نشريه قدر ،شماره 21.
 


مشرق: بلافاصله تلفن را برداشتم و شماره واحد اعزام سپاه را گرفته و به دوستی که مسوول قسمت فوق بود گفتم: اخوی ما دارد میاد سراغ شما که اجازه بدی برود جبهه، شناسنامه اش را بخواه و چون به سن قانونی نرسیده،نگذار به جبهه برود.

در سال های دفاع مقدس ، دست بردن در شناسنامه برای تغییر تاریخ تولد و رساندن سن به مرحله قانونی ، با هدف رفتن به جبهه های نبرد ، در میان نوجوانان بسیجی امری رایج بود. آن چه خواهید خواند ، روایتی است دست اول از دست بردن شهید قاسم شکیب زاده در شناسنامه اش برای اعزام به خطوط نبرد:

مشغول کار بودم که سر و کله اخوی پیدا شد. سرش را کج کرد و گفت: علی داداشی،‌ تو لااقل اجازه بده که من بروم جبهه، همه ی دوستام دارن میرن. قاسم، قبل از اینکه بیاید پیش من،‌ سراغ همه ی برادرها و خواهرها رفته بود و همه ناامیدش کرده بودند،‌ اینو که گفت، فکری به ذهنم خطور کرد، گفتم: من حرفی ندارم، برو. هنور همه ی جمله را ادا نکرده بودم که در یک چشم به هم زدن پر درآورد و رفت، من که خودم هم نفهمیده بودم که چه گفته ام، بلافاصله تلفن را برداشتم و شماره واحد اعزام سپاه را گرفته و به دوستی که مسوول قسمت فوق بود گفتم: اخوی ما دارد میاد سراغ شما که اجازه بدی برود جبهه، شناسنامه اش را بخواه و چون به سن قانونی نرسیده، بهانه ای بگیر و نگذار به جبهه برود. آن روزها سرمان شلوغ بود، مرتب شهید و مجروح می آوردند و ما هم بایستی همه ی کارهای لازم را انجام دهیم، بنابراین یادم رفت که موضوع را پیگیری کنم، اتفاقاً چون فردای آن روز هم بایستی برای تشییع پیکر مطهر 16 شهید برنامه ریزی کنیم، شب خانه نرفتم و تا صبح بنیاد شهید بودم. ساعت 8 صبح بود، مادر زنگ زد و گفت: قاسم دیشب نیامده. گفتم: حتماً با بچه ها رفته است بسیج، ‌ظاهراً مادر قانع شد و من هم گوشی را قطع کردم و مشغول کارها شدم. وسط مسیر تشییع شهدا بودیم که مسوول اعزام بسیح را دیدم، زد پشت من و گفت: اخوی! حالا مارا می زاری سر کار؟ گفتم: چطور مگه؟ گفت: اخوی شناسنامه اش را آورد،‌ اما سنش که مشگلی نداشت. گفتم: خوب! گفت: خوب که خوب، ما هم مهر زدیم و رفت. گفتم: کجا؟ گفت: احتمالاً خرمشهر….. چند روزی خانه آفتابی نشدم و به هر کجا زدم که از طریق تلفن و دوستانش پیدایش کنم، نشد که نشد. چند روز بعد، ساعت 9 صبح و طبق معمول زنگ زدم به تعاون سپاه تا اسامی شهدایی که شب قبل آورده بودند را‌ به پرسم تا برای تشییع آنها برنامه ریزی کنیم، مسوول تعاون گوشی را برداشت. بعد از حال و احوال همیشگی، گفتم: اسامی شهدا را بگو که من یادداشت کنم. گفت: شکیب تویی؟ گفتم: آره گفت: ا، ا، اسم اخویت هم که تولیست است.

 


 


راوی: برادر شهید

 

 

 

گردآوری : پایگاه اینترنتی پرشین وی



امام خمینی (ره) در بیان شرافت و فضیلت حضرت فاطمه زهر ا (س) با استناد به روایتی معتبر از امام صادق (ع) بیان می دارند که جبرئیل به طور مکرر طی 75 روز پس از رحلت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم بر حضرت زهرا (س) وارد و مسائل آتیه‏ای که بر ذریۀ او می‏گذشته را بیان و حضرت امیر (ع) هم ثبت می‏کرده است.
به گزارش خبرآنلاین، متن دقیق این سخنان که در صحیفه ی امام خمینی جلد 20 آمده از این قرار است:

بسم الله‏ الرحمن الرحیم
... من راجع به حضرت صدیقه ـ سلام الله علیها ـ خودم را قاصر می‏دانم که ذکری بکنم، فقط اکتفا می‏کنم به یک روایت که در کافی شریفه است و با سند معتبر نقل شده است و آن روایت این است که حضرت صادق ـ سلام ‏الله علیه ـ می‏فرماید: فاطمه ـ سلام ‏الله ‏علیهاـ بعد از پدرش 75 روز زنده بودند در این دنیا، بودند و حزن و شدت برایشان غلبه داشت و جبرئیل امین می‏آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت[1]عرض می‏کرد و مسائلی از آینده نقل می‏کرد.[2]ظاهر روایت این است که در این 75 روز مراوده‏‌ای[3]بوده است؛ یعنی، رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است و گمان ندارم که غیر از طبقۀ اول از انبیای عظام، دربارۀ کسی این طور وارد شده باشد که در ظرف 75 روز جبرئیل جبرئیل امین رفت و آمد داشته است و مسائل را در آتیه‌‏ای که واقع می‏شده است، مسائل را ذکر کرده است و آنچه که به ذریۀ[4]او می‏رسیده است در آتیه، ذکر کرده است و حضرت امیر هم آنها را نوشته است، کاتب وحی بوده است حضرت امیر، همان طوری که کاتب وحی رسول خدا بوده است ـ والبته آن وحی به معنای آوردن احکام، تمام شد به رفتن رسول اکرم ـ کاتب وحی حضرت صدیقه در این 75 روز بوده است. مسئلۀ آمدن جبرئیل برای کسی یک مسئلۀ ساده نیست. خیال نشود که جبرئیل برای هر کسی می‏‌آید و امکان دارد بیاید، این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرئیل می‏خواهد بیاید و مقام جبرئیل که روح اعظم است، چه ما قائل بشویم به اینکه قضیۀ تنزیل، تنزل جبرئیل، به واسطۀ روح اعظم خود این ولی است یا پیغمبر است. او تنزیل می‏دهد او را و وارد می‏کند تا مرتبۀ پایین یا بگوییم که خیر، حق تعالی او را مأمور می‏کند که برو و این مسائل را بگو. چه آن قسم بگوییم که بعض اهل نظر می‏گویند و چه این قسم بگوییم که بعض اهل ظاهر می‏گویند، تا تناسب ما بین روح این کسی که جبرئیل می‏آید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است نباشد، امکان ندارد این معنا و این تناسب بین جبرئیل که روح اعظم است و انبیای درجۀ اول بوده است مثل رسول خدا و موسی و عیسی و ابراهیم و امثال اینها، بین همه کس نبوده است، بعد از این هم بین کسی دیگر نشده است. حتی دربارۀ ائمه هم من ندیده‏ام که وارد شده باشد این طور که جبرئیل بر آنها نازل شده باشد، فقط این است که برای حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ ست که آنکه من دیده‏ام که جبرئیل به طور مکرر در این 75 روز وارد می‏شده و مسائل آتیه‏ای که بر ذریۀ او می‏گذشته است، آن مسائل را می‏گفته است و حضرت امیر هم ثبت می‏کرده است. و شاید یکی از مسائلی که گفته است، راجع به مسائلی است که در عهد ذریۀ بلند پایۀ او حضرت صاحب ـ سلام الله علیه ـ است، برای او ذکر کرده است که مسائل ایران جزو آن مسائل باشد، ما نمی‏دانیم، ممکن است. در هر صورت من این شرافت و فضیلت را از همۀ فضایلی که برای حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ ذکر کرده‌‏اند ـ با اینکه آنها هم فضایل بزرگی است ـ این فضیلت را من بالاتر از همه می‏دانم که برای غیر انبیا ـ علیهم السلام ـ آن هم نه همۀ انبیا، برای طبقۀ بالای انبیا ـ علیهم السلام ـ و بعض از اولیایی که در رتبۀ آنها هست، برای کس دیگر حاصل نشده. و با این تعبیری که مراوده داشته است جبرئیل در این هفتاد و چند روز، برای هیچ کس تاکنون واقع نشده و این از فضایلی است که از مختصات حضرت صدیقه ـ سلام الله علیها ـ است.

1 ـ سوگواری
2 ـ اصول کافی، ج 1، ص 457، ح 1
3 ـ رفت و آمد
4 ـ فرزندان
جهان نیوز


به گزارش جهان به نقل از فارس خلبان شهید «علی اکبر شیرودی» از فرماندهان برجسته هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی بود که حماسه‌های ناب و بی‌بدلیل آفرید.

بسیاری از بزرگان و شهدا در وصف شیرودی سخن گفته‌اند اما کلام امام خامنه‌ای که آن زمان رئیس شورای عالی دفاع بودند از شیرینی خاصی برخوردار است. خصوصاً اینکه تأکید می‌کنند، او نخستین نظامی بود که در نماز به او اقتدا کرده‌اند. آنچه در ادامه می‌آید بازخوانی این سخنان است در ایام سالگرد شهادت شهید قهرمان، شیرودی.

*همیشه آماده شهادت بود

در هفته گذشته، ما دو عنصر عزیز، دو قهرمان، دو سرباز اسلام را از دست دادیم. دو جوانی که در راه خدا، مدت‌های مدید با قاطعیت و با ایمان کامل جنگیده بودند. یکی سروان شهید، افسر هوانیروز شیرودی، یکی دیگر سرگرد ادبیان.

این دو نظامی مسلمان، برای ما خیلی حرف‌ها دارند. وجود این‌گونه عناصر در ارتش جمهوری اسلامی، خیلی معنا دارد. مردم نمی‌دانند عناصر مؤمن و مکتبی ارتش چه می‌کنند و چگونه عناصری هستند، این دو قهرمان، در راه خدا جنگیدند و شهید شدند.

سروان شیرودی یک خلبان هوانیروز بود و انسانی همیشه آماده شهادت. به یکی از برادران که از دوستان قدیمی‌اش و از روحانیون متعهد در کرمانشاه است، گفته بود "فلانی بیا یک خداحافظی از روی خاطر جمعی با تو بکنم، زیرا می‌دانم که باید شهید بشوم."

این برادرمان گفته بود که خدا کند حفظ بشوی و خدمت کنی. گفته بود "نه! سرهنگ کشوری را خواب دیدم. به من گفت، شیرودی یک عمارت خیلی خوبی برایت گرفته‌ام. باید بیایی توی این عمارت بنشینی. لذا می‌دانم رفتنی هستم."

به یکی از برادران گفته بود "دعا کن شهید بشوم. از بعضی جریانات سیاسی خیلی دلم گرفته." درگیری‌های سیاسی، این جوان مؤمن را بسیار برآشفته و ناراحت کرده بود. شیرودی نخستین نظامی بود که به او اقتدا کردم و نماز خواندم.

می‌گفت "قبل از جنگ، برای من خاک هیچ ارزشی نداشت و همیشه می‌گفتم هیچ‌وقت برای خاک نخواهم جنگید، اما حالا یک مشت خاک این منطقه، به خاطر حفظ اسلام برای من عزیزترین چیز است. خاک این منطقه با خون شهدایی مانند سهیلیان، کشوری و امثال اینها آغشته شده و آنها سربازان اسلام بودند و فقط برای اسلام و در اختیار و تحت فرمان امام می‌جنگیدند. آنها برای امام والاترین و بیشترین ارزش را قایل بودند و می‌گفتند، حاضریم طبق دستور امام فرزندان‌مان را برای پیروزی این انقلاب قربانی کنیم."


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:شهادت+شهید+شفاعت+بهشت+بهشتیان+آرزو+قطره+خون+عزت+اجر+ثواب+شیرودی, :: 13:50 :: توسط : عبدالمهدی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«... یا فاطمة! لو ان کل نبی بعثه الله وکل ملک قربه شفعوا فی کل مبغض لک غاصب لک ما اخرجه الله من النار ابدا;

ای فاطمه! اگر تمام پیامبرانی که خدا برانگیخته و تمام فرشتگانی که مقرب درگاه خود گردانده است، برای هر کینه توزی که حق تو را غصب نموده است، شفاعت کنند، هرگز خدا او را از آتش [دوزخ] خارج نمی سازد .»
بحارالانوار، ج 76، ص 354 .



 

 

حیدر کرار ما، پادشه لا فتی

رخ بنما تا که ما، جمله به میدان شویم

ای همه اسرار دوست،هرچه بخواهی نکوست

نیم اشارت به ما، یکسره قربان شویم

ای خم ابروی یار، وی خلف شهریار

دست دعا بر سماء، درصف یاران شویم

این دل ما در عذاب، واین سر ما در رکاب

گوشه چشمی به ما، یار ضعیفان شویم

ای شه محبوب ما،منتظر خوب ما

اذن جهاد از شما، سوی حریفان شویم 

سلسله انبیاء،ای قمر اوصیاء

چشم عنایت نما، ما ز شهیدان شویم

وسیعلموا الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون

 

 



سؤال: آيا ممكن است اين بلاهاى وارده از باب عقوبت و كيفر گناهان نباشد بلكه به جهت ترفيع درجات و از باب « أَلْبَلآءُ لِلْوِلاءِ.» (بلا، براى دوستى است.) باشد؟
جواب آیت‌الله بهجت: براى اهل ولاء مطلب روشن است، هرچه بيشتر مبتلا گردند، يقينشان زيادتر مى‌شود.

ميثم بر سرِ دار بود هر آن و هر لحظه اطمينان و ايمانش بيشتر مى‌شد زيرا به او خبر داده بودند.
در هر حال، از سوى حضرت امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ زياد سفارش شده و اصرار شده كه در اين زمانه و زمينه، دعاى فرج بسيار خوانده شود./جهان نیوز


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:آیت الله قاضی+آیت الله بهجت+علامه+علامه طباطبایی+عرفان+عارف+امام زمان+فرج, :: 13:42 :: توسط : عبدالمهدی

در وجود انسان يک منبع سرشار از نور و علم و معرفت است که دسترسي به آن ممکن نيست، مگر با رياضاتي مشروع که مهم‌ترين آنها پرهيز از گناه و لقمه حرام است. اين صفت نيکو در صورتي براي انسان پديد مي آيد که دوره‌اي پي در پي و متوالي از تفکر در زمينه‌هاي گوناگون را بگذراند. آن گاه است که چشم انسان به آن سرچشمه باز مي شود و قلب آدمي نوراني مي‌گردد. پس از رسيدن به مرتبه تفکر، عالم هستي، کتاب درسي انسان مي‌شود.

با مطالعه بيشتر و دقت فراوان‌تر، نورافشاني زيادتر مي‌گردد. تا اين‌که پس از چندين سال، بينايي چشم، روشنايي دل و نورانيت دروني، نصيب آدمي مي‌شود و در پي آن است که همه معارف اسلام را آن طور که هست، با وجدان مي‌يابد. آنچه حق است مي‌يابد و طهارت درون و باطن همراه او مي‌شود. فکر جريان يافته، محصولات ارزنده‌اي به عالم وجود تقديم مي‌کند. بسياري از ابتکارات، خلاقيت‌ها و نوآوري‌ها در پي اين حالت نصيب انسان مي‌گردد.

بنده چهار سال مدام مشغول تفکر بودم تا اين‌که دريچه‌اي به رويم باز شد. در موضوعي ده سال به فکر و تعمق اشتغال داشتم و سرانجام به نتيجه رسيدم. اگر تفکر در زندگي انسان باشد، عبادات انسان عمق بيشتري مي‌يابد و حال معنوي بهتري خواهد داشت.

تفکر است که بيداري صبحگاهي آدمي را عظمت مي‌بخشد و به تهجد و عبادات او بها مي‌دهد. بايد قبل از اذان صبح بيدار شويم و مدتي فکر کنيم تا آثار معجزه آساي تفکر را دريابيم. اگر جاي خلوت و مکاني مقدس را انتخاب کنيم، برکات بيشتري خواهد داشت. بنده اغلب جاهايي که مي‌خواستم بروم پياده مي‌رفتم و راه‌هاي خلوت را انتخاب مي‌کردم، تا بتوانم بهتر و بيشتر به فکر خود ادامه دهم. گاهي مسيري سي کيلومتر بود، اما خسته نمي‌شدم؛ زيرا هميشه مشغول به تفکر و تعمق بودم. بارها پياده به مسجد جمکران مي‌رفتم، تا بهتر بتوانم چيزهايي را به دست آورم و فکر کنم.

بايد بدانيم که فکور بودن، نقش ارزشمندي در رسيدن به مقامات معنوي دارد. بسياري از معضلات فکري و مشکلات علمي انسان حل مي‌شود، مسائلي همچون حاکميت خداي متعال بر هستي، مقام و ارزش معصومين عليهم السلام و نقش آنان در جهان و عالم تکوين، عظمت قدرت الهي و ضعف خرد بشري و قدرت‌هاي ظاهري در مقابل پروردگار متعال.

سایت مهدویت



درميانه راه قديم جمكران باغي داشت و منزل بسيار ساده و محقري در ميان آن. با اينكه سوادي نداشت، ولي با امام زمان (عج) ارتباطي قوي و سر وسري داشت. از آذربايجان شوروي، راهي قم گشته بود. دلش را با امام زمانش به سايه سار حرم كريمه اهل بيت عليهم السلام و همسايگي مسجد مقدس جمكران آورده بود. در همان آذربايجان كه به شغل شيرفروشي اشتغال داشت، مورد عنايت قطب عالم امكان واقع گشته بود. روزي صاحب منصبي، ليوان شيري را مي طلبد و به ناگاه خشمگين مي شود و اسلحه را به روي او مي كشد تا او را هدف قرار دهد. او فريادي از ته دل مي كشد و مي گويد: « يا صاحب الزمان!» در همان حال، دست آن افسر روسي از كار مي افتد و فلج مي شود. او بسيار اهل كتمان اسرار و تشرفات خويش بود، و فقط گاهي براي برخي از خواص چيزهايي را مي گفت 1.
به گواهي تني چند از اساتيد اخلاق و عرفان حوزه علميه قم، باغ و منزل آن بزرگوار، محل آمد و رفت آقا امام زمان (ع) بوده است. آن بزرگوار براي يكي از اساتيد اخلاق حوزه تعريف كرده بود كه روزي در باغ مشغول كار بودم كه ناگاه ديدم حضرت مولا تشريف‌آوردند. به خدمتش شتافتم و به همراه آن حضرت در زير سايه درختي نشستيم. چند دقيقه اي گفت و گو كرديم... حضرت فرمودند: « خسته هستم. مي خواهم اندكي استراحت كنم. » و آن گاه حضرت سر مبارك خويش را بر پاي من گذاشتند و اندكي خوابيدند و ... يكي از ارادتمندان آن جناب نقل مي كرد: « آن بزرگوار يك بار به مسجدي در قم اشاره كرد و فرمود: همينك امام زمان (ع) تشريف آوردند و مسجد را افتتاح كردند. 1»

1 ر.ك: حسيني، در كوچه عشق، ص 57ـ52.

2 همان منبع



هل الشيعة وحدهم يزورون قبور الأئمة؟

 

وصنف أبو بكر الحصني الدمشقي الشافعي كتاباً يـرد فيـه على ابن تيمية (1) بعنوان دفع شُبه من شَبَه وتمرد ونسب ذلك إلى الإمام أحمد ، ومما جاء في هذا الكتاب قوله : قال بعض علماء الحنابلة في الجامع الأموي في ملأ من الناس : لو اطلع الحصني على ما اطلعنا عليه من كلامه لأخرجه من قبره وأحرقه ... (2)

وقال أيضاً : ثم اعلم أنّ مثل هؤلاء قد لا يقدرون على مقاومة العلماء إذا قاموا في نحره ، فجعل له مخلصاً منهم بأنّ ينظر إلى الأمر إليه في ذلك المجلس ، فيقول له : ما عقيدة إمامك ؟ فإذا قال : كذا وكذا ، قال : أشهد أنها حق ، وأنا مخطيء ، واشهدوا أني على عقيدة إمامك ، وهذا كان سبب عدم إراقة دمه ، فإذا انفض المجلس أشاع أتباعه أنّ الحق في جهته ومعه ، وأنه قطع الجميع ، ألا ترون كيف خرج سالماً حتى حصل بسبب ذلك افتتان خلق كثير لا سيما من العوام ، فلما تكرر ذلك منه علموا أنه إنما يفعل ذلك خديعة ومكراً ، فكانوا مع قوله ذلك يسجنونه ، ولم يزل ينتقل من سجـن إلى سجـن حتى أهلكـه الله عز وجـل في سجن الزندقة والكفر . (3)

وقال أيضاً : وأزيد على ذلك ما ذكره صاحب عيون التواريخ ، وهو ابن شاكر ويُعرف بصلاح الدين الكتبي ، وبالتريكي ، وكان من أتباع ابن تيمية ، وضُرب الضرب البليغ لكونه قال لمؤذن في مأذنة العروس وقت السحر : أشركت ، حين قال :

ألا يا رسول الله أنت وسيلتي إلى الله في غفران ذنبي وزلتي

وأرادوا ضرب عنقه ، ثم جددوا إسلامه ، ,إنما أذكر ما قاله لأنه أبلغ في حق ابن تيمية في إقامة الحجة عليه ، مع أنه أهمل أشياء من خبثه ولؤمه ، لما فيها من المبالغة في إهانة قدوته ، والعجب أنّ ابن تيمية ذكرها ، وهو سكت عنها فمن ذلك ما أخبر به أبو الحسن علي الدمشقي في صحن الجامع الأموي عن أبيه قال : كنا جلوساً في مجلس ابن تيمية ، فذكر ووعظ وتعرض لآيات الاستواء ثم قال : واستوى الله على عرشه كاستوائي هذا ، قال : فوثب الناس عليه وثبة واحدة وأنزلوه من الكرسي وبادروا إليه ضرباً باللكم والنعال وغير ذلك حتى أوصلوه إلى بعض الحكّام ، واجتمع في ذلك المجلس العلماء ، فشرع يناظرهم ، فقالوا إليه ما الدليل على ما صدر منك ؟ فقال : قوله تعالى : ( الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى ) (4) ، فضحكوا منه ، وعرفوا أنه جاهل لا يجري على قواعد العلم ... (5)

ونظير ما تقدم نقله ابن بطوطة في كتابه تحفة النظّار المعروف برحلة ابن بطّوطة ، يقول في رحلته : وكان بدمشق من كبار فقهاء الحنابلة تقي الدين بن تيمية ، كبير الشام ، يتكلم في الفنون ، إلا أنّ في عقله شيئاً ، وكان أهل دمشق يعظمونه أشد التعظيم ، ويعظهم على المنبر ، وتكلم مرة بأمرٍ أنكره الفقهاء ، ورفعوا إلى الملك الناصر ، فأمر بإشخاصه إلى القاهرة ، وجمع القضاة بمجلس الملك الناصر ، وتكلم شرف الدين الزواوي المالكي وقال : إنّ هذا الرجل قال كذا وكذا ، وعدد ما أنكر على ابن تيمية ، وأحضر العقود بذلك ووضعها بين يدي قاضي القضاة ، وقال قاضي القضاة لابن تيمية : ما تقول ؟ قال : لا إله إلا الله ، فأعاد عليه ، فأجاب بمثل قوله ، فأمر الملك الناصر بسجنه ، فسجن أعواماً ، وصنف في السجن كتاباً في تفسيـر القـرآن سماه بـ ( البحر المحيط ) ، في نحو أربعين مجلداً ، ثم إنّ أمه تعرضت للملك الناصر وشكت إليه ، فأمر بإطلاقه ، إلى أنْ وقع ذلك منه ثانية ، وكنت إذْ ذاك بدمشق فحضرته يوم الجمعة وهو يعظ الناس على منبر الجامع ويُذكرهم ، فكان من جملة كلامه أنْ قال : إنّ الله ينزل إلى سماء الدنيا كنزولي هذا ، ونزل درجة من درج المنبر ، فعارضه فقيه مالكي يعرف بابن الزهراء ، وأنكر ما تكلم به ، فقامت العامة إلى هذا الفقيه وضربوه بالأيدي والنعال ضرباً كثيراً حتى سقطت عمامته ، وظهر على رأسه شاشية حرير ، فأنكروا عليه لباسها ، واحتملوه إلى دار عز الدين بن مسلم قاضي الحنابلة ، فأمر بسجنه وعزره بعد ذلك ، فأنكر فقهاء المالكية والشافعية ما كان من تعزيره ، ورفعوا الأمر إلى ملك الأمراء سيف الدين تنكز ، وكان من خيار الأمراء وصلحائهم ، فكتب إلى الملك الناصر بذلك ، وكتب عقداً شرعياً على ابن تيمية بأمور منكرة ، منها أنّ المطلق بالثلاث في كلمة واحدة لا تلزمه إلا طلقة واحدة ، ومنها أنّ المسافر الذي ينوي بسفره زيارة القبر الشريف زاده الله طيباً لا يقصّر الصلاة ، وسوى ذلك ما يشبهه ، وبعث العقد إلى الملك الناصر ، فأمر بسجن ابن تيمية بالقلعة فسجن بها حتى مات في السجن . (6)

وكان من جملة ما نقله أبو بكر الحصني الشافعي حيث قال : ولنرجع إلى ما ذكره ابن شاكر في تاريخه في الجزء العشرين ، قال : وفي سنة خمس وسبعمائة في ثامن رجب عُقد مجلس بالقضاة والفقهاء بحضرة نائب السلطنة بالقصر الأبلق ، فسُئل ابن تيمية عن عقيدته ، فأملى شيئاً منها ، ثم أحضر عقيدته الواسطية ، وقرئت في المجلس ، ووقعت بحوث كثيرة ، وبقيت مواضع أخرى إلى مجلس ثان ، ثم اجتمعوا يوم الجمعة ثاني عشر من رجب وحضر المجلس صفي الدين الهندي ، وبحثوا ، ثم اتفقوا على أنّ كمال الدين الزملكاني يحاقق ابن تيمية ، ورضوا كلهم بذلك ، فأفحم كمال الدين ابن تيمية ، وخاف ابن تيمية على نفسه ، فأشهد على نفسه الحاضرين أنه شافعي المذهب ، ويعتقد ما يعتقده الإمام الشافعي ، فرضوا منه بذلك ، وانصرفوا ، ثم إنّ أصحاب ابن تيمية أظهروا أنّ الحق ظهر مع شيخهم ، وأنّ الحق معه ، فأحضروا إلى مجلس القاضي جلال الدين القزويني ، وأحضروا ابن تيمية ، وصُفع ، ورسم تعزيره ، فشُفع فيه ، وكذلك فعل

الحنفي باثنين من أصحاب ابن تيمية ... الخ . (7)

المصادر:

(1) وقد طبع هذا الكتاب بطبعة دار إحياء الكتب العربية بالقاهرة سنة 1350 هـ ، وطبعة المكتبة الأزهرية للتراث ، وهي غير مؤرخة .

(2) دفع شُبه من شَبَه وتمرد ص 34 ط . المكتبة الأزهرية للتراث .

(3) دفع شُبه من شَبَه وتمرد ص 35 .

(4) سورة طه : 5 .

(5) دفع شُبه من شَبَه وتمرد ص 41 ، 42 .

(6) رحلة ابن بطّوطة ص 112 ، 113 ط. دار الكتب العلمية / بيروت سنة 1407هـ .

(7) دفع شُبه من شَبَه وتمرد ص 43 ، 44 .

 


 

الصراع بين السنة وابن تيمية (1)

مصادر الفكر الوهابي

الوهابيون و صفات الله

السنة والبدعة

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:الاسلام, الشیعه, علی, عقائد, ابن تيمية, صراع, الفتاوی+اهل السنه, :: 22:9 :: توسط : عبدالمهدی
درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
بیانات مهم رهبر معظم انقلاب درباره ارزیابی از وضع کنونی و پيشرفت های ملت ایران/ مذاکره با امریکا آیاتاکنون به سوره"حمد"اینگونه نگاه کرده‌اید؟ خاطره‌ حاج سعید که بغض رهبر انقلاب را درآورد شکل گیری فضای جنگی بین چین و ژاپن روسیه برای جنگ آماده می شود شهیدی که جنت را به او نشان دادند گره گشایی از مردم، قبرمان را روشن می کند راه نجات گریه‌کردن برای امام‌حسین علیه السلام چه ثوابی دارد؟ ملاقات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در عرفات و روضه حضرت عباس علیه السلام ده داستان کوتاه از زندگی جوادالائمه علیهم السلام اجمعین نظر درس‌آموز رهبر انقلاب درباره دختران بدحجاب چراغ سبز به دولت تركيه برای حمله به سوریه
نويسندگان